بسر بن أرطاه چه كسي بود؟
مورّخان اسلام در اين نکته اتّفاق نظر دارند که معاويه براى پيشبرد اهداف خود، از مهره هايى استفاده مى کرد که هيچ گونه شباهتى با صحابه و ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نداشتند. از جمله آنها «بُسر بن اَرطاة» بود که به گفته ابن ابى الحديد مردى سنگدل، خشن و خونريز و کاملا بى رحم بود. معاويه هنگامى که باخبر شد که گروهى از مردم يمن سر به شورش برداشته اند و نامه دوستانه اى براى او نوشته اند، بُسر را احضار کرد و به او دستور داد از راه حجاز و مدينه و مکّه به سوى يمن برود و به او گفت: به هر جا وارد شدى که از پيروان على (عليه السلام) هستند با خشونت تمام با آنها صحبت کن، به طورى که بدانند راهى جز تسليم نيست.
سپس از خشونت زبانى خوددارى کن و آنها را به بيعت با من دعوت کن! هر کس نپذيرفت او را به قتل برسان و شيعيان على (عليه السلام) را هر کجا يافتى از دم شمشير بگذران!».
او دستور معاويه را دقيقا، اجرا کرد. هنگامى که وارد مدينه شد خطبه اى خواند و دشنام بسيارى به مردم مدينه داد و آنها را تهديد کرد و داستان کشته شدن عثمان را به خاطر آنان آورد و همه را مقصّر شمرد و آن قدر تهديد کرد که همه مردم با شناختى که از او داشتند، در وحشت عظيمى فرو رفتند. سپس مردم را به بيعت با معاويه دعوت کرد. گروهى با او بيعت کردند. او خانه هاى بسيارى را سوزاند و حتى به اصحاب پيامبر نيز رحم نکرد و گفت: اگر با معاويه بيعت نکنند قطعاً کشته مى شوند. و به اين ترتيب بر مدينه مسلّط شد و سپس به مکه آمد و آنها را تهديد کرد و از مخالفت برحذر داشت و گفت: «اگر از در خلاف درآييد ريشه هاى شما را قطع مى کنم و خانه ها را ويران و اموالتان را غارت خواهم کرد.» در طائف نيز همين کار را انجام داد.
از آنجا به نجران آمد. مسيحيان نجران را نيز شديداً تهديد کرد و گفت: «اگر خلافى از شما به من رسد کارى مى کنم که نسل شما قطع شود و خانه ها و زمين هاى کشاورزيتان ويران گردد».
او همين برنامه را ادامه داد تا به صنعا رسيد و از طريقِ ارعاب و تهديد و کشتار وسيع و وحشتناک، بر صنعا و يمن مسلّط شد.
هنگامى که خبر به على (عليه السلام) رسيد جارية بن قدامه سعدى را با دو هزار نفر به سوى يمن فرستاد.
مردم يمن که به على (عليه السلام) وفادار مانده بودند با ورود جارية و سربازانش قوّت قلب پيدا کرده و بضدّ طرفداران معاويه قيام کردند. آنها از شهرها گريخته به کوه ها پناه بردند. شيعيان على (عليه السلام) آنها را تعقيب و جمع آنان را متلاشى کردند و در تعقيب بُسر حرکت کردند. بُسر که جان خود و يارانش را در خطر ديد، هر روز از جايى به جاى ديگر فرار مى کرد و به هر جا که مى رسيد، مردمى که اعمال اين مرد خونخوار را ديده بودند ضدّ او مى شوريدند. سرانجام توانست از چنگ مردم بگريزد و خود را به معاويه برساند و باصطلاح پيروزى هاى خود را براى او شرح دهد و گفته مى شود که او در اين ماجرا سى هزار نفر را به قتل رساند و گروهى را به آتش کشيد و سوزاند.
در حديثى آمده است که على (عليه السلام) بُسر را با اين عبارت نفرين کرد: «خداوندا! اين مرد دينش را به دنيا فروخته و بى حرمتى فراوان کرده و اطاعت مخلوق گنهکارى را بر اطاعت تو مقدّم داشته است. خداوندا! او را نميران جز اين که عقل را از او بگيرى و رسواى خاص و عام کنى و لحظه اى رحمت خود را نصيب او نکن ...!»
چيزى نگذشت که بُسر حالت وسواس شبيه جنون پيدا کرد و عقل خود را از دست داد. پيوسته هذيان مى گفت و مرتّب مى گفت شمشيرى به من بدهيد که من افراد را با آن بکشم. مردم يک شمشير چوبى به او دادند و مشک باد کرده اى نزد او مى گذاردند و او با آن شمشير چوبى آن قدر بر آن مى زد تا بيهوش مى شد. حتّى بعضى گفته اند که در آخر عمر به قدرى عقل خود را از دست داده بود که قاذورات مى خورد و وقتى هم که دست او را مى بستند، باز خود را بر قاذورات مى افکند و مى خورد و با همين حال از دنيا رفت.
مسعودى در مروج الذهب، بعد از نقل اين داستان مى افزايد که بُسر به مردم مى گفت: «شما مرا از خوردن قاذورات منع مى کنيد در حالى که دو فرزند ابن عباس ـ که مظلومانه به دست من کشته شدند ـ اينها را به خورد من مى دهند.»
منبع:
پيام امام علي(ع)، جلد2، ص 91.