آيا حضرت موسي(ع) دچار لكنت زباني بود؟

سوره طه، آيه 27: («وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي»)
هنگامي كه حضرت موسى (عليه السلام) به رسالت الهى مأمور گرديد، چهار خواسته از خداوند طلب نمود:
1- سعه صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» 2- شرايط آماده. «وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي»
3- بيان روان. «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي» 4- داشتن وزير. «وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً»
درست است كه داشتن سرمايه شرح صدر، مهمترين سرمايه است ولى كار ويژه اين سرمايه در صورتى است كه قدرت ارائه و اظهار آن به صورت كامل وجود داشته باشد. به همين دليل، حضرت موسى بعد از تقاضاى شرح صدر و برطرف شدن موانع، تقاضا كرد خداوند گره از زبانش بردارد. و مخصوصا علت آن را چنين بيان كرد: «تا سخنان مرا درك كنند»؛(يَفْقَهُوا قَوْلِي). اين جمله در حقيقت، آيه مورد بحث را تفسير مى كند و از آن، روشن مى شود كه منظور از گشوده شدن گره زبان، اين نبوده است كه زبان موسى (ع) بخاطر سوختگى در دوران طفوليت يك نوع گرفتگى و لكنت داشته (آن گونه كه بعضى از مفسران از ابن عباس نقل كرده اند) بلكه منظور گره هاى سخن است كه مانع درك و فهم شنونده مى گردد، يعنى آن چنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده اى منظور مرا به خوبى درك كند.
شاهد ديگر اين تحليل، آيه 34 سوره قصص است («وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً»): «برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است.» افصح از ماده «فصيح» در اصل به معنى خالص بودن چيزى از زوائد است و سپس به سخنى كه رسا و گويا و خالى از حشو و زوائد باشد گفته شده است.
به هر حال يك رهبر و پيشواى موفق و پيروز كسى است كه علاوه بر سعه فكر و قدرت روح، داراى بيانى گويا و خالى از هر گونه ابهام و نارسايى باشد.
پي نوشت:
تفسير نمونه، ج13، ص 187. تفسير نور، ج5، ص334.