مقدمههرچند مورخان و مقتلنويسان، مسير كاروان امام حسين را از مكه تا كربلا بهتفصيل و منزلبهمنزل نوشته و بسياري از وقايع بين راه را گزارش كردهاند، دربارة آنچه در مسير كوفه تا شام بر سر اسراي اهلبيت آمد خاموشاند و هيچ گزارش منسجم و جامعي دربارة منازل، شهرها و آباديهاي ميان راه و تكتك وقايع رخداده در آنها، ارائه نكردهاند لذا با توجه به آن چه در منابع قديمي درباره مسيرهاي عراق به شام آمده در آن روزگار، سه راه از عراق به شام وجود داشته است: 1. طريق سلطاني كه آباد بوده و از برخي شهرها ميگذشته است؛ 2. طريق مستقيم كوفه به شام كه از منطقة باديةالشام، كه منطقهاي كويري بوده، ميگذشته است؛ 3. راه معمول و مرسوم بين كوفه و شام كه از ساحل غربي رود فرات و از شهرهايي همچون انبار، هِيت، قِرقِيسيا، رَقَّه و صفين ميگذشته است (مسير سپاه امير مؤمنان براي جنگ با معاويه در جنگ صفين).
در صورت رفت و برگشت اسراء از مسير دوم احتمال اينكه آنان خود را در اربعين به كربلا رسانده باشند, زياد است. در صورت حركت اسراء از مسير سوم, با اما و اگر هايي حضورشان در كربلا در روز اربعين محتمل است. برخي منابع تاريخي و روايي نيز رسيدن اهل بيت به كربلا را در روز اربعين تاييد مي نمايند كه در اين باره مي توان به مطالب زير اشاره نمود:
رسيدن اهلبيت به كربلا و اربعين سيدالشهدا
در ميان شيعه مشهور است كه در روز بيستم صفر، صحابي بزرگ رسول خدا، جابربنعبدالله انصاري،[1] قبر مطهر امام حسين را زيارت كرد و اهلبيت نيز كه در همان روز، در راه بازگشت از شام به كربلا رسيده بودند، جابر را در آنجا ملاقات كردند. همچنين مشهور است كه در اين روز سر امام حسين به بدن ملحق شد.
شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حلي در اين باره چنين نگاشتهاند: «روز بيستم صفر روزي است كه اهلبيت امام حسين از شام بهسوي مدينه بازگشتند. همچنين در اين روز، جابربنعبدالله انصاري براي زيارت امام حسين از مدينه به كربلا رفت و او نخستين كسي بود كه قبر امام حسين را زيارت كرد».[2]
ابوجعفر محمدبنابيالقاسم طبري به سندش از عطيةبنسعدبنجناده كوفي جُدَلي[3] نقل كرده كه گفت: خَرَجْتُ مَعَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ زَائِرَيْنِ قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَلَمَّا وَرَدْنَا كَرْبَلَاءَ دَنَا جَابِرٌ مِنْ شَاطِئِ الْفُرَاتِ فَاغْتَسَلَ ثُمَّ ائْتَزَرَ بِإِزَارٍ وَ ارْتَدَى بِآخَرَ ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فِيهَا سُعْدٌ فَنَثَرَهَا عَلَى بَدَنِهِ ثُمَّ لَمْ يَخْطُ خُطْوَةً إِلَّا ذَكَرَ اللَّهَ حَتَّى إِذَا دَنَا مِنَ الْقَبْرِ قَالَ أَلْمِسْنِيهِ فَأَلْمَسْتُهُ فَخَرَّ عَلَى الْقَبْرِ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ فَرَشَشْتُ عَلَيْهِ شَيْئاً مِنَ الْمَاءِ فَأَفَاقَ ثُمَّ قَالَ يَا حُسَيْنُ ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ حَبِيبٌ لَا يُجِيبُ حَبِيبَهُ ثُمَّ قَالَ وَ أَنَّى لَكَ بِالْجَوَابِ وَ قَدْ شُحِطَتْ أَوْدَاجُكَ عَلَى أَثْبَاجِكَ وَ فُرِّقَ بَيْنَ بَدَنِكَ وَ رَأْسِك ... ؛[4]
با جابربنعبدالله بهقصد زيارت امام حسين به راه افتاديم. چون به كربلا رسيديم، جابر بهسوي فرات رفت و غسل كرد؛ سپس پارچهاي به كمر بست و پارچهاي به دوش انداخت و عطر زد، و آنگاه ذكرگويان بهسوي قبر امام رفت. وقتي نزديك قبر شد، گفت: دستم را بگير و روي قبر بگذار. من دستش را روي قبر گذاشتم. جابر خود را به روي قبر انداخت و آنقدر گريه كرد كه بيهوش شد. من بر او آب پاشيدم تا به هوش آمد. آنگاه سه بار گفت: يا حسين. سپس گفت: «دوست پاسخ دوستش را نميدهد». بعد ادامه داد: «اما چگونه پاسخ دهي، درحاليكه رگهاي گردنت را بريده و بين سر و بدنت جدايي انداختهاند. گواهي ميدهم كه تو فرزند خاتم پيامبران و پسر سرور مؤمنان و همپيمان تقوا و از نسل هدايت و پنجمين نفر از اصحاب كسايي؛ فرزند سرور نقيبان و پسر فاطمه، سرور زناني، و چرا چنين نباشي كه سالار پيامبران با دست خويش غذايت داده و در دامان متقين تربيت شدهاي و از سينه ايمان شير خوردهاي و از دامان اسلام برآمدهاي. خوشا به حالت در زندگاني و در مرگ. اما دلهاي مؤمنان در فراق تو ناخشنودند؛ اما شك ندارند كه آنچه بر تو گذشت، خير بوده است. سلام و خشنودي خدا بر تو باد. شهادت ميدهم كه تو همان راهي را رفتي كه برادرت يحييبنزكريا پيمود».
آنگاه نگاهي به اطراف قبر افكند و گفت: «سلام بر شما اي جانهاي پاك كه در آستان حسين فرود آمديد. گواهي ميدهم كه شما نماز را برپا داشتيد و زكات پرداختيد، امربهمعروف و نهيازمنكر كرديد و با ملحدان جهاد نموديد و خدا را پرستيديد تا آنكه مرگ شما فرارسيد. سوگند به خدايي كه محمد را بهحق فرستاد، ما در راهي كه رفتيد، شريك شماييم».
به جابر گفتم: «چگونه با آنان شريكيم، درحاليكه نه [با آنان] دشتي پيموديم و نه از بلندي و كوهي بالا رفتيم و نه شمشير زديم؛ اما اينان سر از پيكرهايشان جدا شد؛ فرزندانشان يتيم، و همسرانشان بيوه شدند؟»
جابر گفت: «اي عطيه، از حبيبم رسول خدا شنيدم كه ميفرمود: هركس گروهي را دوست بدارد، در عمل آنان شريك است. سوگند به آنكه محمد را بهحق به پيامبري فرستاد، نيت من و نيت يارانم همان است كه حسين و اصحابش داشتند. ...».[5]
اما سيدبنطاووس قضيه زيارت جابر را اينگونه گزارش كرده است: چون اهلبيت حسين از شام به عراق رسيدند، به راهنماي كاروان گفتند: ما را از كربلا عبور بده. هنگامي كه اهلبيت به قتلگاه رسيدند، جابربنعبدالله انصاري و جمعي از بنيهاشم و مردان خاندان رسول خدا را ملاقات كردند كه براي زيارت قبر حسين آمده بودند. همه شروع به گريه و ناله كردند و بر صورتهايشان ميزدند و بهگونهاي عزاداري و نوحهسرايي ميكردند كه جگرها را آتش ميزد. زنان منطقه عراق نيز نزد اهلبيت آمدند و آنان نيز چند روزي عزاداري كردند.[6]
شواهد ديگرافزون بر نقلهايي كه ذكر شد، قراين و شواهد ديگري براي اثبات حضور اهلبيت در اربعين سال 61 قمري بر مزار امام حسين هست كه ميتوان به آنها استناد كرد؛ ازجمله:
1. الحاق سر امام به بدنش توسط امام سجاد در روز اربعين؛
2. وجه استحباب زيارت اربعين؛
3. محل دفن سر مطهر امام.
درباره الحاق سر به بدن بايد گفت اين مسئله از ماجراي بازگشت اهلبيت به كربلا جدا نيست و بنا بر قول مشهور، اين كار به دست امام زينالعابدين صورت گرفته است؛ چنانكه شيخ صدوق و ابنفتال نيشابوري به اين موضوع تصريح كردهاند.[7] در منابع تاريخي هم هيچ گزارشي در دست نيست كه نشان دهد امام سجاد در زمان ديگري به كربلا آمده باشد. بنابراين حضور اهلبيت بر سر مزار امام نيز، بايد در روز اربعين اتفاق افتاده باشد.
درباره استحباب زيارت اربعين، دو روايت در دست است: يكي تعليم زيارت اربعين به صفوانبنمهران جمّال توسط امام صادق و ديگري روايت امام عسكري است كه زيارت اربعين را، يكي از نشانههاي مؤمن بيان ميكند. با توجه به اهميت زيارت اربعين نزد امامان شيعه، آيا سبب استحباب آن ميتواند تنها حضور يك صحابي بر سر قبر امام حسين در روز اربعين باشد؟ به نظر ميرسد در اين روز بايد وقايع مهم ديگري نيز اتفاق افتاده باشد. بنابراين الحاق سرِ مطهر امام حسين به بدن و حضور اهلبيت، كه در ميان آنان امام معصوم يعني امام سجاد حضور داشت، ميتواند وجه استحباب زيارت اربعين را توجيه كند؛ چنانكه بر اساس گزارش ابنشهرآشوب، شيخ طوسي نيز وجه توصيه امامان به زيارت اربعين را، الحاق سر امام به بدن دانسته است،[8] و مجلسي نيز با استناد به قول مشهور، يكي از وجوه احتمالي در استحباب زيارت اربعين را همين امر بيان كرده است.[9]
اما درباره اينكه سر امام حسين كجا دفن شده است، منابع تاريخي شيعي و سني اقوال مختلفي را گزارش كردهاند؛ اما قول مشهور در ميان علماي اماميه آن است كه سر مطهر امام، به بدن آن حضرت ملحق، و در كنار آن دفن شد.[10] گرچه طرفداران اين قول، نوعاً تاريخ اين واقعه را معين نكردهاند، گروهي از دانشمندان شيعه و اهلسنت مانند ابنشهرآشوب،[11] ابوريحان بيروني،[12] مستوفي هَرَوِي،[13] قرطبي،[14] قزويني،[15] نُوَيْري[16] و مناوي[17] تصريح كردهاند كه دفن سر مطهر همراه بدن، در بيستم صفر (اربعين) صورت گرفته است. گواهي اين دانشمندان بر دفن سر مطهر همراه بدن در اربعين، ورود امام سجاد و اهلبيت را در چنين روزي به كربلا تأييد ميكند.
پي نوشت: -----------------------------
[1]. جابربنعبداللهبنعمروبنحزام (حرام) بنثعلبة انصاري، از اصحاب برجستة رسول خدا، اميرالمؤمنين و چهار امام بعدي بوده است (خويي، معجم رجال الحديث، ج4، ص330)
[2]. شيخ مفيد، مسارّ الشيعة، ص46؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجّد، ص787؛ رضيالدين عليبنيوسفبنمطهر حلي، العُدَد القوية، ص219.
[3]. عطيةبنسعدبنجنادة عَوْفي جُدَلي قيسي (منسوب به بَنيجُدَيلَه)، يكي از تابعان و محدثان و مفسران بزرگ شيعه است كه توفيق همراهي جابر را در زيارت قبر امام حسين داشته است.(ابنسعد، الطبقات الكبري، ج6، ص304).
[4]. ابوجعفر محمدبنابيالقاسم طبري، بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، ص74ـ75.
[5]. ابوجعفر محمدبنابيالقاسم طبري، بشارة المصطفي لشيعة المرتضي، ص74ـ75. خوارزمي نيز اين جريان را با تفاوتهايي، گزارش كرده است (خوارزمي، مقتل الحسين، ج2، ص190ـ191).
[6]. سيدبنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص225. اين گزارش را ابننما حلي نيز بهاختصار نقل كرده است (ابننما، مُثير الاحزان، ص107).
[7]. شيخ صدوق، الامالي، مجلس 31، ص231ـ232؛ ابنفتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص192.
[8]. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص85.
[9]. مجلسي، بحار الانوار، ج98، ص334.
[10]. مجلسي، بحار الانوار، ج45، ص145.
[11]. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص85.
[12]. بيروني، الآثار الباقية عن القرون الخالية، ص331.
[13]. ابناعثم، الفتوح، ص916.
[14]. محمدبناحمد قرطبي، التذكرة في امور الموتي و امور الآخرة، ج2، ص668.
[15]. زكريا محمدبنمحمود قزويني، عجائب المخلوقات و الحيوانات و غرائب الموجودات (كه بهصورت حاشيه در ضمن كتاب حيوة الحيوان الكبري، نوشتة كمالالدين دميري آمده است)، ج1، ص109.
[16]. نويري، نهاية الارب في فنون الادب، ج20، ص300.
[17]. مناوي، فيض القدير، ج1، ص265.