ساعت پاسخگوي احكام شرعي
20 الي 21:30 شب
10 صبح الي 11:30 ظهر
سابقة بد مردم كوفه و شناختي كه امام از آنها داشت، امام را بر آن داشت كه ابتدا اطمينان پيدا كند آيا اين دعوتها از روي صداقت و آگاهي است يا نه. بر اين اساس لازم بود شخصي را براي بررسي اوضاع و شرايط كوفه به آنجا بفرستد. براي اين منظور ميبايست شخصي را برميگزيد كه هم از جهت پرهيزگاري و پرواپيشگي، هم از نظر انديشه و ديدگاههاي اجتماعي و هم در زمينة سياست و هوشمندي، معتمد باشد. بر اين اساس، شخص مورد اعتماد و امين خود، مسلمبنعقيل را، كه به همراه امام حسين(ع) از مدينه به مكه آمده بود، بهعنوان نماينده انتخاب كرد. امام حسين(ع) پس از انتخاب مسلم بهعنوان نمايندة خود، نامه اي بدين مضمون براي كوفيان مرقوم فرمود: بسم اللَّه الرحمن الرحيم. نامه اي است از حسينبنعلي به گروه مؤمنان و مسلمانان؛ اما بعد؛ هاني و سعيد آخرين فرستادگان شما بودند كه نامه هايتان را به من رساندند و من همة آنچه را كه مطرح كرديد و يادآور شديد، فهميدم. سخن اكثر شما اين بود كه ما امام و پيشوايي نداريم؛ پس بهسوي ما بيا؛ شايد خداوند بهوسيلة تو ما را بهسوي حق و هدايت رهنمون كرد. من، هماكنون برادرم و پسرعمويم و شخص مورد وثوق و اطمينان از اهلبيتم، مسلمبنعقيل را بهسوي شما فرستادم، و او را مأمور كردم كه وضع و نظرتان را برايم بنويسد. اگر مسلم براي من نوشت كه رأي و انديشة شما و خردمندان و دانايانتان همانند سخن فرستادگان شما و آنچه در نامه هايتان خواندم است، انشاءالله بهزودي نزد شما خواهم آمد. به جان خودم سوگند، امام و پيشوا كسي نيست، مگر آن كس كه به كتاب خدا عمل (و حكم) كند و به دادگستري و عدالت اقدام كند و به دين حق ملتزم باشد و خود را وقف خدا كند. والسلام.[1] انتخاب مسلم و فرستادن اين پيام به كوفه، پاسخي به همة نامه ها و دعوتها و طومارها بود. محتواي پيام امام در چند محور خلاصه مي شود: 1. تأييد كامل مسلم بهعنوان برادر، پسرعمو و نمايندة مورد اطمينان؛ 2. محدوده و مسئوليت مسلم در كوفه براي ارزيابي وحدت كلمه و صداقت مردم؛ 3. پاسخ به دعوتهاي مكرر، براي اتمام حجت؛ 4. درخواست از مردم براي حمايت و اطاعت از مسلم. پي نوشت: --------------------- [1]. طبري، تاريخ الامم والملوك، ج5، ص353؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص39؛ و با اندكي تفاوت: ابوحنيفة دِيْنَوَري، الاخبار الطِوَال، ص340؛ ابناعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص30؛ خوارزمي، مقتل الحسين، ج1، ص195.