پيامبر اكرم(ص) تا چه حدي به دخترش فاطمه(س) اظهار علاقه مي كرد؟

پيامبر اكرم(ص) تا چه حدي به دخترش فاطمه(س) اظهار علاقه مي كرد؟
براي يافتن پاسخ اين سوال به سراغ احاديث مي رويم تا ببينيم پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) تا چه حد به دخترش فاطمه(عليها السلام) اظهار علاقه مى كرد و او را دوست مى داشت:
1ـ در حديثى از زبان عايشه مى خوانيم كه مى گويد:
«ما رَاَيْتُ اَحَداً اَشْبَهَ كَلاماً وَ حَدِيثاً مِنْ فاطِمَةَ بِرَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) وَ كانَتْ اِذا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَحَّبَ بِها، وَ قامَ اِلَيْها، فَاَخَذَ بِيَدِها فَقَبَّلَها، وَ اَجْلَسَها فِي مَجْلِسِهِ»(1); (من هيچ كس را در سخن گفتن از فاطمه شبيه تر به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نديدم، هنگامى كه وارد بر پدر مى شد به او خوش آمد مى گفت، و در برابر دخترش فاطمه بر مى خاست، دست او را مى گرفت و مى بوسيد، و او را در جاى خود مى نشاند).
2ـ در حديث ديگرى آمده است كه گيسوان او را مى بوسيد: «كانَ كَثِيراً ما يُقَبِّلُ عُرْفَ فاطِمَةَ».(2)
3ـ در حديث ديگرى مى خوانيم كه در بسيارى از اوقات دهانش را مى بوسيد: «كانَ كَثِيراً ما يُقَبِّلُها فِي فَمِها»(3).
4ـ خلاصه آن قدر اظهار محبّت به دخترش فاطمه مى كرد كه گويا عايشه ناراحت شد و گفت: اى رسول خدا! چرا وقتى فاطمه مى آيد اين قدر او را مى بوسى و زبان خود را در دهان او مى گذارى گويى مى خواهى عسل به او بخورانى؟
فرمود: «بله، عايشه! هنگامى كه مرا به معراج بردند...»
سپس داستان ميوه بهشتى را نقل فرمود(4).
5ـ هر زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به سفر مى رفت با آخرين كسى كه خداحافظى مى كرد دخترش فاطمه(عليها السلام) بود و هنگامى كه از سفر باز مى گشت نخستين كسى را كه ديدار مى كرد زهرا(عليها السلام) بود چنانكه در «صحيح ابى داود» آمده است:
«كانَ رَسُولُ اللهِ(صلى الله عليه وآله) اِذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهْدِهِ بِاِنْسان مِنْ اَهْلِهِ فاطِمَةَ(عليها السلام) وَ اَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ اِذا قَدِمَ فاطِمَةَ»(5).
اين حديث را احمد بن حنبل در مسند خود نيز آورده است(6).
ولى مى دانيم محبّت و مهربانى واقعى هميشه طرفينى است كه يك سر مهربانى هم دردسر است، و هم كم عمق و كم ارزش، و همان گونه كه گفتيم محبّت و عشق حقيقى نشانه سنخيت است، و هنگامى كه سنخيت برقرار شود جاذبه از دو طرف خواهد بود.
لذا همان گونه كه در روايات اسلامى شدت علاقه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به فاطمه زهرا(عليها السلام) منعكس است، شدت علاقه فاطمه زهرا(عليها السلام) به آن حضرت(صلى الله عليه وآله) نيز به وضوح ديده مى شود، گواه اين سخن احاديث زير است:
1ـ در صحيح مسلم مى خوانيم: هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مكّه بود، يك روز در كنار خانه كعبه مشغول نماز بود، ابوجهل و گروهى از يارانش در گوشه اى نشسته بودند در حالى كه روز قبل شترى در آن جا ذبح شده بود.
ابوجهل گفت: كدام يك از شما حاضر است برود و بچه دان آلوده اين شتر را بردارد و هنگامى كه «محمّد» در سجده است پشت شانه هايش بگذارد؟
شقى ترين آنها از جا برخاست، و آن را گرفت، و هنگامى كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) سجده كرد پشت شانه هاى او افكند، و آنها از مشاهده اين منظره بسيار خنديدند...!
كسى اين ماجرا را به فاطمه(عليها السلام) خبر داد، و او در حالى كه دختر خردسالى بود آمد و آن را از شانه پدر برداشت و به كنارى افكند، رو به ابوجهل و يارانش كرد و آنها را ملامت و سرزنش نمود.
هنگامى كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نماز را پايان داد آنان را نفرين فرمود، ولى آنها باز هم خنديدند، پيامبر مخصوصاً «ابوجهل» و «عتبه» و «شيبه» و «وليد» و «اميّه» و «عقبه» را به نام، مورد نفرين قرار داد (و همه آنها در روز جنگ بدر به هلاكت رسيدند)(7).
آرى فاطمه(عليها السلام) از همان كودكى مجموعه اى از «محبّت» و «شجاعت» بود و در دفاع از پدر در همه حال آماده بود.
2ـ و نيز در همان كتاب در ماجراى غزوه احد آمده است: هنگامى كه پيشانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و دندان هاى پيشين او شكست، فاطمه(عليها السلام) به ميدان اُحد آمد خون از صورت مبارك پدر شست، على(عليه السلام) با سپر آب مى آورد و فاطمه صورت پدر را شستشو مى داد، ولى خون پيوسته فزونتر مى شد، ناچار قطعه حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را روى زخم قرار داد و مانع خونريزى شد(8).
3ـ ابونعيم اصفهانى در «حلية الاولياء» نقل مى كند كه: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از يكى از غزوات باز مى گشت، به مسجد آمد و دو ركعت نماز خواند، و هميشه دوست داشت چنين برنامه اى را عمل كند، سپس به خانه فاطمه(عليها السلام)آمد، و قبل از ديدار با همسرانش با او ديدار كرد، فاطمه(عليها السلام) به استقبال پدر شتافت، و پيوسته صورت و چشم هاى پدر را مى بوسيد و گريه مى كرد.
پيغمبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: چرا گريه مى كنى؟
عرض كرد: مى بينم رنگ و رويت دگرگون شده!
فرمود: اى فاطمه! (غم مخور) خداوند پدرت را به كارى مبعوث كرده كه هيچ خانه اى و خيمه اى در روى زمين باقى نخواهد ماند مگر اين كه عزّت (اسلام) يا ذلّت (شكست و خوارى) در آن وارد خواهد شد، و اين دعوت تا آن جا كه تاريكى شب پيش مى رود پيش خواهد رفت (و سياهى ها را در هم خواهد شكست، و با وجود آن تحمل مشكل آسان است)(9).
4ـ در ماجراى جنگ خندق نيز آمده است: هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مشغول حفر خندق بود فاطمه(عليها السلام) قطعه نانى براى پيامبر(صلى الله عليه وآله) آورد، و مى خواست در دهان پيغمبر بگذارد. پيامبر فرمود: فاطمه جانم! اين چيست؟
عرض كرد: قرص نانى براى فرزندانم پختم اين قطعه را براى شما آوردم.
فرمود: دخترم! بدان اين اوّلين طعامى است كه بعد از سه روز به پدرت مى رسد(10).
چه جاذبه نيرومندى اين پدر و فرزند را به هم پيوند مى داد؟ جاذبه اى كه در اعماق جانشان ريشه دوانده، محبّتى كه از تمام وجودشان سرچشمه گرفته، و عشق و علاقه اى كه روح پاك آن دو را در ملكوت اعلا با هم متحد ساخته است.
و چه افتخارى براى فاطمه زهرا(عليها السلام) از اين برتر؟ افتخار و فضيلتى كه درباره هيچ كس در تاريخ اسلام جز على بن ابى طالب(عليه السلام) ديده نمى شود.
منبع:
(1) . مستدرك الصحيحين، جلد 3، صفحه 154 .
(2) . كنز العمال، جلد 7، صفحه 111 .
(3) . فيض الغدير، جلد 5، صفحه 176 .
(4) . تاريخ بغداد، جلد 5، صفحه 87 .
(5) . صحيح ابى داود، صفحه 26 (باب ما جاء في الانتفاع بالعاج).
(6) . مسند احمد بن حنبل، جلد 6، صفحه 282 .
(7) . صحيح مسلم «كتاب الجهاد و السير» و صحيح بخارى «كتاب بدأ الخلق ـ باب ما لقي النبى(صلى الله عليه وآله) و أصحابه من المشركين».
(8) . صحيح مسلم «كتاب الجهاد و السير» و صحيح بخارى «كتاب بدأ الخلق ـ باب ما لقي النبى(صلى الله عليه وآله) و أصحابه من المشركين».
(9) . حلية الاولياء، جلد 2، صفحه 30 .
(10) . ذخائر العقبى، صفحه 47 .
كتاب زهرا(س) برترين بانوي جهان، حضرت آيت الله مكارم شيرازي، ص 71.