مقام و منزلت امام حسين عليه السلام نزد پيامبر و مسلمانان هم عصرش چگونه بود؟
درباره جايگاه و منزلت امام حسين عليهالسلام نزد مسلمانان آن عصر بايد به مطالب زير اشاره نمود:
الف ـ نزد پيامبر
عشق و علاقة خاص پيامبر به امام حسين عليه السلام و جايگاه خاص و منزلت شخصيّت او نزد رسولخدا، آن چنان بود كه از روزي كه آن بزرگوار چشم خود را به سراي هستي گشود، خود را در دامان پر مهر و عطوفت جدّش يافت. اين عنايت ويژه و اظهار محبّتهاي فراوان پيامبر به فرزند دخترخود، بر همة اصحاب نمايان بود، چرا كه آن حضرت ميكوشيد با جملات و تعابير متعدّد و رفتارهاي مختلف، مردم را از علاقة خود به حَسنين عليهم السلام آگاه كند تا شايد بتواند جلوي بي مهريها، ستمها و حقكشيهايي را كه در آيندة نزديك در حقّ اهلبيتش روا خواهند داشت، گرفته و مسلمانان را به تلاش در حمايت از خاندان وحي و پيروي از سيرة آنان وادارد. اين تلاشها در معرفي جايگاه و منزلت حسين عليه السلام، در اخبار فراواني كه در منابع حديثي شيعه و سنّي از رسولخدا نقل شده، به خوبي نمايان است. اين روايات را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد:
اوّل: سخناني كه رسولخدا دربارة مقام و موقعيّت اهلبيت(كه از جملة آنان حسين عليه السلام است) بيان كردهاند.
دوّم: احاديثي كه دربارة مناقب و جايگاه حسنين عليهم السلام از نظر پيامبر نقل شده است.
سوّم: رواياتي كه در خصوص مقام و منزلت حسين عليه السلام از منظر رسولاكرم، وارد شده است.
با توجّه به رعايت اختصار، پرداختن به روايات دستة اوّل در حوصلة اين نوشتار نيست،[1]از اين رو تنها به بيان نمونههايي از روايات دستة دوّم و سوّم (البتّه با تكية بيشتر بر منابع اهل سنّت) اكتفا ميشود:
برخي از روايات دستة دوّم كه دربارة مناقب و منزلت حسنين عليهم السلام از پيامبر رسيده است، چنين است:
1. رواياتي كه در آن رسولخدا، حسنين را دو گل خوشبوي خويش در اين دنيا خوانده است.[2]
2. اخباري كه در آن رسول خاتم، حسن و حسين عليهم السلام را دو آقا و سرور جوانان بهشت دانسته است.[3]
3. احاديثي كه در آن پيامبر دوست داشتن حسن و حسين عليهم السلام را دوست داشتن خويش و دشمني با آن دو را دشمني با خود ميداند.[4]
4. رواياتي كه حسنين را دو امام ميداند، چه قيام و مبارزة مسلّحانه كنند و چه صلح.[5]
5. اخباري كه حسنين را محبوبترين افراد اهلبيت نزد پيامبر معرفي ميكند.[6]
6. احاديثي كه دو فرزند اميرالمؤمنين را زينت دهندة بهشت ميخواند.[7]
7. رواياتي كه از قول رسولخدا، اين دو برادر را بهترين مردم از جهت نسب مادري، پدري، جدّ و جدّه معرفي ميكند.[8]
اما بعضي از رواياتي كه در خصوص جايگاه و منزلت حسين بن علي عليه السلام نزد پيامبر رسيده است، چنين است:
1. حسين از من است و من از حسين، خدا دوستدار حسين را دوست دارد؟»[9]
2. جابر بنعبدالله گفت:
«هر كس ميخواهد به سرور اهل بهشت نظر كند، به اين شخص ـ يعني به حسين بنعلي نگاه كند سپس گفت: من اين را از رسولخدا شنيدم».[10]
3. حُذَيْفَة بنيَمان ميگويد:
من ديدم كه پيامبر دست حسين را گرفته و فرمود:
«اي مردم، اين حسين بنعلي است، او را بشناسيد، سوگند به آن كه جانم در دست او است، حسين و دوستدارانش و دوستدار دوستدارانش در بهشت جاي دارند».[11]
4. سلمان فارسي ميگويد:
حضور پيامبر رسيدم در حالي كه حسين بر روي زانويش نشسته بود و رسولخدا به سوي وي خيره شده و بين دو چشم او را ميبوسيد، حضرت خطاب به حسين فرمود:
«تو آقا و بزرگ، فرزند مهتري، تو امام، فرزند امام و برادر امام و پدر اماماني، تو حجّت خدا، فرزند حجّت خدا، و پدر حجّتهاي نهگانة خداوند از ذريّة خود هستي كه نهمين آنان قائم ايشان خواهد بود».[12]
5. امام جوادعليه السلام از پدرانش و آنان از حسين بنعلي عليه السلام نقل كردهاند كه آن حضرت فرمود:
اُبَيّ بنكعب نزد رسولخدا بود كه من وارد شدم، رسولخدا به من فرمود: آفرين بر تو اي اباعبدالله، اي زينت آسمانها و زمين! ابيّ بنكعب گفت: اي رسولخدا، چگونه كسي غير از تو، زينت آسمانها و زمين تواند بود؟ پيامبر فرمود: اي اُبيّ، سوگند به آن كه مرا به حقّ به پيامبري برانگيخته، به راستي كه حسين بنعلي، در آسمانها بزرگتر از آن است كه در زمين شناخته ميشود. به راستي بر سمت راست عرش خداي عزّ و جلّ نوشته شده است: حسين، چراغ هدايت و كشتي نجات، پيشواي نيكي و بركت و عزّت و افتخار و درياي دانش و گنج است. [چرا چنين نباشد] و حال اينكه خداي عزيز و جليل، در صلب او، نسل پاك و پاكيزه و با بركتي را قرار داده است كه پيش از آن كه آفريدهاي در رحمهاي زنان و آبي در صلب مردان بوده باشد، يا شب و روزي موجود باشد، اين نسل آفريده شده بود.[13]
اين اخبار و روايات بسياري ديگر از اين قبيل كه از قول پيامبرنقل شده است، اهميّت مقام و منزلت اين امام را نزد پيامبر ميرساند.
ب ـ نزد معاصران
حسين بنعلي عليه السلام از چنان مقام و منزلتي در ميان مسلمانان همعصر خويش برخوردار بود كه نظيرش را نميتوان در هيچ يك از معاصران و همتايان وي يافت. حسن بصري در توصيف شخصيّت حضرت گفته است: «كان الحسين بنعلي سيّداً زاهداً ورعاً صالحاً ناصحاً حسنالخلق».[14]
«حسين بنعليعليه السلام آقا و مهتر، پرهيزكار، پارسا، شايسته، اندرزگوي و داراي خلق و خوي نيكو بود».
عبدالله بنعبّاس در ملاقاتش با امام در مكّه با تعابيري هم چون:
«انّك سيّد اهل الحجاز»[15]؛ تو آقاي اهل حجاز هستي، يا «انّك رأسالفخار برسولالله و ابننظيرة البتول»؛[16]
«تو سرآمد افتخار به رسولخدا و پسر همانند مريم بتول (س) [حضرت زهرا (س)] هستي»، از اباعبدالله خواست كه به عراق نرود.
عبدالله پسر عمر در ديدارش با حضرت، او را در بالاترين مرحلة طهارت نفس و در نزديكترين جايگاه به رسولخدا معرفي كرد و اظهار داشت:
«...و ليس مثلك في طهارته و موضعه من الرّسول، ان يسلّم علي يزيد بنمعاويه باسم الخلافة، و لكن اخشي ان يضرب وجهك هذا الحسن الجميل بالسيوف و تري من هذه الامة ما لاتحب، فارجع معنا الي المدينة و ان شئت ان لاتبايع فلاتبايع ابداً، و اقعد في منزلك».[17]
«هرچند ميدانم شخصيّتي مانند تو كه از لحاظ طهارت نفس و جايگاه، نزديك به رسولخداست هرگز با خلافت يزيد بنمعاويه راضي نشده و بيعت نميكند ولي ترس من از آن است كه اين صورت زيباي تو با ضربات شمشيرها آزرده گردد و از اين امّت چيزهايي ببيني كه خوشايند تو نباشد، پس همراه ما به مدينه برگرد آنگاه اگر خواستي تا ابد بيعت نكن و در خانة خود بنشين».
و عبدالله بنمُطيع[18] در راه مدينه به مكّه، با اين سخن كه:
«اَيْنَ تُريد اباعبدالله جعلني الله فداك ... أنت سيّد العرب في دهرك هذا»[19]،«ولن يعدل اهلالحجاز بك احداً»[20]؛
«كجا ميروي اي اباعبدالله، خدا مرا فدايت كند ... تو آقا و سرور همة عرب در اين روزگار هستي و هيچ كس از اهل حجاز [در صفات و ويژگيهاي برجسته] با تو برابري نميكند»، پايگاه اجتماعي بسيار بالاي امامرا بازگو كرد.
از ديدگاه پسر مطيع، موقعيّت و منزلت اجتماعي امامدر جامعة اسلامي تا آنجا بود كه خطاب به امام گفت:
«... لئن قَتَلوكَ لايهابُونَ بَعدكَ احداً ابداً ...». «اگر بنياُمَيَّه تو را بكشند، ديگر در كشتن هيچ كس، هراسي نخواهند داشت»[21]و همچنين گفت:«... فوالله لئن هلكتَ لنسترقّنّ بعدك...». «اگر تو كشته شوي ما مسلمانان به بندگي و بردگي [يزيد] در خواهيم آمد».[22]چرا كه شخصيّت حسين بنعلي مانع و خط قرمزي بود كه با كشتن وي، جسارت، گردنكشي و تجاوز اُمَويان را به حقوق امّت اسلامي فزوني ميداد و راه را براي هر جنايتي از سوي آنان، هموار ميكرد تا آن جا كه فرياد هرگونه اعتراضي به وضع حاكم، در نطفه خفه ميشد.
فرزدق شاعر نيز در ملاقاتي كه هنگام حركت امام حسين عليه السلام به سوي كوفه با وي داشت، با تعبير: «بأبي أنت و أمّي يا بنرسولالله»[23]و در منزل «صفاح» با جملة: «انتَ احبّالنّاس الي النّاس»؛[24]«تو محبوبترين شخص در ميان مردم هستي»،عشق و علاقة خود را نسبت به حضرت، ابراز نمود. و بالاخره قَيْس بنمُسْهِر صَيْداوي[25]وقتي در چنگال دژخيمان عبيدالله بنزياد گرفتار آمد و از او خواستند در انظار مردم، از امام حسين عليه السلام بدگويي كرده و وي را دشنام دهد، او دربارة حضرت گفت: «انّ الحسين بنعليعليه السلامخير خلقالله»؛[26]«حسين بنعليعليه السلام، بهترين خلق خداست».
البتّه اين موقعيّت معنوي و اجتماعي ممتاز امام منحصر به مردم حجاز و كوفه ـ كه سالها آن حضرت با آنان زندگي كرده بود ـ نميشد، بلكه اشراف و بزرگان شهر عثماني مسلكي همچون بصره هم از آن بزرگوار، به بزرگي ياد ميكردند. يزيد بنمسعود نَهْشَلي از اشراف بصره، وقتي خبر حركت امام حسين عليه السلام را شنيد، قبايل بنيتميم، بنيحنظله و بنيسعد را گرد آورده طي سخناني، امام حسين عليه السلام را چنين توصيف كرد:
«حسين بنعلي پسر دختر رسولخدا، صاحب تبار و نژادي نيكو و خالص و عقيدهاي استوار است؛ از فضلي وصف ناشدني برخوردار و دانشش پايان ناپذير است و او به سبب سابقه، سنّ بيشتر و خويشاونديش با پيامبر به اين امر (خلافت) شايستهتر است. وي بر خردسال ترحّم كرده و به بزرگسال مهر ميورزد...پس از نور حقّ محروم نمانيد و در ورطه و پرتگاه باطل گرفتار نشويد.»[27]
و در نامهاش به امام نوشت:
«شما حجّت خدا بر خلقش و امانت الهي در زمين هستيد كه از درخت [پر بركت و منشأ روشنايي و بيخار و خاشاك] زيتون احمدي منشعب شدهايد، رسولخدا ريشة آن درخت و شما شاخهاش هستيد.»[28]
منزلت و جايگاه درخشان پيشواي سوّم تنها در نگاه مسلمانان دوستدار اهلبيت يا بيطرف خلاصه نميشد، بلكه معاويه نيز (كه عصارة نفاق و كفر پنهان و از پليدترين و دشمنترين افراد نسبت به خاندان بنيهاشم و به ويژه امامان بود) از او به عنوان: احبّالنّاس الي النّاس؛[29] «محبوبترين شخص نزد مردم»، ياد ميكرد.هم چنين معاويه در وصيّتش به يزيد با بيان موقعيّت و مقام حسين بنعلي عليه السلام نزد رسولخدا، از وي خواست به حضرت احترام گذارد و با وي مدارا كند.[30]
پي نوشت: ------------------------------
[1]. در اين باره ميتوان براي نمونه به اين منابع مراجعه كرد: محمّدي ريشهري، اهلالبيت في الكتاب و السُّنة؛ باقر شريف قرشي، حياةالامام الحسين بنعلي ج1، ص77 ـ. 85.
[2]. اين حديث با تعابير مختلف نقل شده است براي نمونه:... انّ الحسن و الحسين هما ريحانتاي. (سيدمرتضي حسيني فيروزآبادي، فضائلالخمسة من الصّحاح الستة، ج3، ص220ـ 224؛ مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص262 و315 ـ 316).
[3].... الحسن و الحسين سيّدا شباب اهل الجنة. (حسيني فيروزآبادي، فضائلالخمسة من الصِّحاحالسّتة، ج3، ص255 ـ 264؛ مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص316).
[4]. براي نمونه:...من احبّ الحسن و الحسين فقد احبّني و من ابغضهما فقد ابغضني. (حسيني فيروزآبادي، فضائلالخمسة من الصّحاح السّتة، ج3، ص243ـ 251).
[5].... الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا.... (شيخ صدوق، عِللالشرايع، ج1، باب159، ص249؛ شيخ مفيد، الارشاد،ج2، ص30؛ مجلسي، بحارالانوار، ج44، ص2).
[6].عن انس بنمالك يقول: سئل رسولالله ايّ اهلبيتك احبّ اليك؟ قال: الحسن و الحسين... (حسيني فيروزآبادي،فضائلالخمسة من الصِّحاحالسّتة، ج3، ص241ـ 242).
[7].عن عُقْبَة بنعامر قال: قال رسولالله: لما استقرّ اهل الجنة فيالجنة قالت الجنة: يا ربّ أليس وَعَدْتني أنْ تُزَيِّنَنِي برُكنَين مِن اركانك؟ قال: ألم أُزيّنك بالحسن و الحسين؟ قال فماست الجنة ميساً كما تميس العروس. (حسيني فيروزآبادي،فضائلالخمسة من الصِّحاحالسّتة، ج3، ص265 ـ 266).
[8].قال رسولالله: معاشرالمسلمين ألا ادلّكم علي خيرالناس جَدّاً و جَدّةً؟ قالوا: بلي يا رسولالله، قال: الحسن و الحسين جَدّهما رسولالله - ص ـ خاتمالمرسلين و جَدّتهما خديجة بنتخويلد سيدة نساء اهلالجنة، ألا ادلّكم علي خيرالناس عَمّاً و عَمّة؟ قالوا: بلي يا رسولالله، قال: الحسن و الحسين عَمّهما جعفر ابنابيطالب و عَمّتهما أمهاني بنتابيطالب، ايّها الناس ألا ادلّكم علي خيرالناس خالاً و خالة؟ قالوا: بلي يا رسولالله، قال: الحسن و الحسين خالهما القاسم ابنرسولالله و خالتهما زينب بنترسولالله، ثم قال: الّلهم انّك تعلم ان الحسن و الحسين في الجنة و عمّهما في الجنة و عمّتهما في الجنة و من احبّهما في الجنة و من ابغضهما في النار. (حسيني فيروزآبادي،فضائلالخمسة من الصِّحاحالسّتة، ج3، ص270 ـ 272).
[9]....حسين مِنّي و اَنا مِن حسين، احبّ اللهُ مَن احبّ حسيناً....(حسيني فيروزآبادي، فضائلالخمسة من الصِّحاحالسّتة، ج3، ص316 ـ 317؛ مجلسي، بحارالانوار، ج43، ص316.)
[10].مَن احبّ أن يَنظر الي سيّد شباب اهلالجنة، فلْيَنظر الي هذا ـ يعني الحسين بنعلي ـ قال سمعتُه من رسولِالله (حسيني فيروزآبادي،فضائلالخمسة من الصِّحاحالسّتة، ج3، ص264.)
[11].... عن حُذَيْفَة بناليَمان: رأيت النبي آخذاً بيد الحسين بنعليّ و هو يقول: يا ايّها الناس، هذا الحسين بنعليّ فَاعْرِفُوه، فوالّذي نفسي بيده انّه لفي الجنّة و مُحِبّيه في الجنّة و محبّي محبّيه في الجنّة. (شيخ صدوق، الامالي،مجلس87، ح4، ص693).
[12].سُلَيْم بنقَيْس الهلالي، كتاب سُلَيْم بنقَيْس الهلالي، ص461؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص146؛ ابنشهراشوب، مناقب آلابيطالب، ج4، ص78.
[13].شيخ صدوق، كمالالدّين و تمام النّعمة، ص265 و نيز از همين مؤلف (با اندكي تفاوت): عيون أخبار الرّضا، ج2، باب31، ص62.
[14].خوارزمي، مقتل الحسين، ج1، ص153.
[15].طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص383؛ بَلاذُري، انساب الاشراف، ج3، ص374؛ ابوحنيفة دِيْنَوَري، الاخبار الطِّوَال، ص361.
[16]. ابناعثم الكوفي،كتاب الفتوح، ج5، ص24؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص191.
[17].خوارزمي، مقتل الحسين، ج1، ص192.
[18]. عبدالله بنمُطيع بناَسْوَد كعبي قُرَشي عَدْوي در زمان پيامبرمتولّد شد. وي از بزرگان قريش از جهت شجاعت و استقامت شمرده شده است. او در جريان قيام امام حسين عليه السلام دو بار حضرت را ملاقات كرد: يكي در راه مدينه به مكّه (ابوحنيفة دِيْنَوَري، الاخبار الطِّوال، ص338) و ديگري در مسير مكه به كربلا (همان، ص364) و در هر دو بار حضرت را از رفتن به كوفه، منع كرد و حضرت را همراهي نكرد. در سال 63 هجري كه شورش اهل مدينه برضدّ حكومت يزيد رخ داد و منجر به خلع يزيد و اخراج امويان از مدينه شد، در ميان شورشيان، فرماندهي قريشيان با او، و فرماندهي انصار با عبدالله بنحَنْظَلةغَسيلالملائكة بود. پس از آنكه سپاه اعزامي يزيد بر مدينه مسلّط شد و فاجعة مشهور «حَرّة» رخ داد، او به مكّه متواري شد و چون از هواداران عبدالله بنزُبير بود، به وي پيوست. پسر مطيع در محاصرة اوّل خانة خدا توسّط سپاه يزيد، در كنار ابنزُبير بود. او پس از مرگ يزيد، از طرف پسر زُبير حاكم كوفه شد، امّا با قيام مختار و تسلّط وي بر كوفه، از آن شهر بيرون رانده شد و به مكّه بازگشته و در كنار ابنزُبير ماند. ابنمطيع تا زمان عبدالملك، يعني تا محاصرة دوّم خانة كعبه توسط حَجَّاج، همراه ابنزُبير بود و با وي كشته شد. (ابناثير، اُسْدُالْغابَة في معرفةالصَّحابة، ج3، ص290 ـ 289).
[19].ابناعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص22 ـ 23؛ طبري، تاريخالامم و الملوك، ج5، ص351.
[20].بَلاذُري، اَنسابالاَشراف، ج3، ص368؛ ابوحنيفه دِيْنَوَري، الاخبار الطِّوَال، ص338؛ طبري، تاريخالامم و الملوك، ج5، ص351.
[21].طبري، تاريخالامم و الملوك، ج5، ص395.
[22].طبري، تاريخالامم و الملوك، ج5، ص351؛ بَلاذُري، اَنسابالاَشراف، ج3، ص368.
[23]. طبري، تاريخالامم و الملوك،ج5، ص386؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص67.
[24]. ابنسعد، ترجمةالحسينو مقتله، فصلنامة تراثنا، ش10، ص171.
[25]. قَيْس بنمُسْهِر اسدي از شجاعان كوفه و از چهرههاي سرشناس و برجسته قبيلة بنياسد بود. (سيّد شرفالدّين، المجالس الفاخرة، ص109). وقتي امام حسين از بيعت با يزيد خودداري كرد و به مكّه رفت، قَيْس يكي از كساني بود كه نامههاي اهل كوفه را به امام حسين رساند. او همچنين به دستور امام همراه با مسلم بنعقيل به كوفه رفت. و آنطور كه از مضمون منابع تاريخي استفاده ميشود زماني كه مسلم نامهاي مبني بر بيعت مردم براي امام نوشت و از آن حضرت براي ورود به كوفه دعوت كرد، حامل اين نامه قَيْس بنمُسْهِر بود. (طبري، تاريخالامم و الملوك، ج5، ص394 ـ 395، طوسي، رجال طوسي، ص104، مصعب زبيري، تَسْمِيَةُ مَن قُتِلَ مَع الحسين، ص152).
[26]. بَلاذُري، اَنسابالاَشراف، ج3، ص378؛ طبري، تاريخالامم و الملوك، ج5، ص395.
[27]. سيد ابنطاووس، اَلْمَلْهُوف علي قَتْلَي الطُّفُوف، ص111 ـ 110.
[28]. سيد ابنطاووس، اَلْمَلْهُوف علي قَتْلَي الطُّفُوف،ص113.
[29].ابنعساكر، ترجمةالامام الحسين من تاريخ مَدِينة دِمَشق، ص199.
[30].ابناعثم، كتاب الفتوح، ج4، ص350؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص176.