مذهب تشيع از چه زماني بوجود آمد
اكثر انديشمندان شيعه معتقدند مذهب تشيع در همان دوران ظهور اسلام به دست پيامبر بنيان نهاده شده است.[1] آنان تأسيس شيعه را نه تنها در عصر پيامبر خدا بلكه به دست ايشان ميدانند، و براي اثبات مدعاي خويش به دو ساحت رفتاري و گفتاري پيامبر در طول دوران حياتشان- كه در ادامه به آن اشاره خواهيم نمود - استناد مينمايند:
1. ساحت رفتاري پيامبر در تأسيس شيعه
منظور رفتارهاي عملي و كارهاي صورت پذيرفته توسط پيامبر خدا براي تأسيس مذهب تشيع است. اين بخش شامل ماجراهاي متعدد رخ داده در عصر نبوي ميشود كه محوريت آنها با اميرمومنان است. غالب اين رخدادها همراه با اثبات برتري اميرمومنان نسبت به ساير صحابه ميباشد كه مهمترين آنها عبارتند از:
- ماجراي يوم الدار: اين ماجرا كه در همان سالهاي نخست مبعوث شدن پيامبر به وقوع پيوست اولين اقدام عملي پيامبر خدا در معرفي اميرمومنان به عنوان خليفه و جانشين پس از ايشان بود. حضرت تمامي خويشاوندانش را جمع و آنان را به اسلام و سپس اميرمومنان را به عنوان وصي، جانشين و خليفه پس از خود نمود.[2]
- ليلة المبيت: به هنگام هجرت پيامبر خدا از مكه به مدينه، اميرالمومنين در بستر ايشان خوابيد و با اهداي جان خويش مقدمات هجرت پيامبر را فراهم ساخت. خداوند نيز اين از خود گذشتگي را در آيه 207 سوره بقره ستوده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» با نزول اين آيه اينگونه اميرمومنان بر تمامي صحابه عصر خويش برتري داده شد و خداوند مهر تأييدي بر اين جانبازي اميرمومنان زد كه اي اصحاب پيامبر بدانيد هيچ از شما همانند اميرمومنان در جانبازي براي اهداف پيامبر خدا نيستيد.
- غزوه خندق و ضربه سرنوشت ساز اميرمومنان به عمروبن عبدود و فرمايش پيامبر خدا در باره اجر اين ضربه (ضربة علي في الخندق افضل من عبادة الثقلين) كه هيچ يك از اصحاب را ياراي همطرازي با اميرمومنان علي بن ابيطالب عليهالسلام نيست.
- فتح برخي از قلعههاي خيبر و فرمايش تاريخي پيامبر در معرفي اميرمومنان به عنوان كسي كه خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند و رسول نيز او را دوست دارند (لأعطينّ الراية غدا رجلا يحبّ الله و رسوله، و يحبّه الله و رسوله)[3]
- حديث منزلت در ماجراي غزوه تبوك[4]
- و مهمتر از همه ماجراي غديرخم.[5]
اين وقايع به روشني حكايت از آن داشت كه پيامبر در پي تربيت و معرفي فردي شايسته و جانشيني مناسب براي ادامه راه خود بوده است و شايد بتوان گفت كه با صرف نظر از تعاليم غيبي آن حضرت با ملاحظه شرايط فرهنگي، سياسي و اجتماعي سرزمين حجاز و به جهت ضرورت ادامه راهش چارهاي جز اينكار نداشت هر چند ميدانست اين كار مورد اقبال اجتماعي قرار نخواهد گرفت كه گذر زمان نيز آن را به اثبات رساند.
2. ساحت گفتاري و كاربرد واژه شيعه توسط پيامبر خدا
يكي ديگر از استدلالهاي رايج براي اثبات پيدايش تشيع در عصر نبوي استدلال به كاربرد واژه شيعه از سوي پيامبر خدا صلي الله عليهوآله است. تشيع به عنوان يك جريان اصيل و به معناي اعتقاد به امامت و رهبري منصوص اميرمومنان علي عليهالسلام نه تنها همزاد با ظهور اسلام بلكه جزئي از رسالت پيامآور آن بود لذا پيامبر بارها واژه شيعه را در حق پيروان آن حضرت به كار برد وبه اين ترتيب به دست خود تشيع را پايهگذاري كرد. برخي از اين فرمايشات عبارتند از: «يا علي در قيامت تو شيعيانت در حالي از قبرهايتان خارج ميشويد كه صورتهايتان همچون ماه شب چهاردهم ميدرخشد ...»[6] همچنين آمده است: «شنيدم پيامبر خدا ميگفت يا علي تو شيعيانت بر فطرتيد و مردم از آن بيبهرهاند»[7] و در تفسير فرات كوفي نيز از پيامبر خدا نقل شده است: «يا علي شيعيان تو برگزيده شدگانند و اگر تو و شيعيانت نبوديد دين خدا باقي نميماند»[8].
اين گونه احاديث را در كتب اهلسنت نيز ميتوان مشاهده نمود: «پيامبر خدا به علي فرمود تو و شيعيانت در حوض كوثر بر من وارد و از آن آب گورا سيراب ميشويد در حالي كه صورتهايتان درخشان است و دشمنانتان با صورتهايي سياه و قبيح بر من وارد ميشوند»[9] و خطيب بغدادي نيز از پيامبر خدا نقل كرده است: «تو و شيعيانت در بهشتيد»[10] و همچنين آمده است: «پيامبر خدا به ايشان فرمود هر آينه تو و شيعيانت نزد خدا ميآييد در حالي كه آنها از خدا راضي و خداوند نيز از آنان خشنود است و دشمنانت نزد تو ميآيند در حالي كه به خاطر رويگرداني از حق به شدت ناخشنودند»[11]
[1] . ريشههاي اين ديدگاه را ميتوان در نگاشتههاي عصر حضور معصومين نيز يافت. به عنوان مثال «برقي» اولين گروه از طرفداران حضرت را «صحابه پيامبر خدا» معرفي مينمايد و در اينباره مينويسد: «أصحاب أميرالمؤمنين عليهالسلام من أصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله: الأصحاب ثم الأصفياء ثم الأولياء ثم شرطة الخميس...» و در ادامه به نام اين گروهي از صحابه پيامبر خدا همچون: عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبير بن عوام، خالد بن سعيد، مقداد بن عمرو، سلمان فارسي، عمار بن ياسر، ابوذر غفاري، براء ابن عازب و ديگران اشاره ميكند. (الرجال، ص3).
[2] . محمد بن جرير طبري (م 310)، تاريخ الأمم و الملوك ، (تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، 1387ق) ج2، ص321؛ ابن الأثير (م 630)، الكامل في التاريخ ( بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385ق) ج2، ص63.
[3] . بلاذرى (م 279)، كتاب جمل من انساب الأشراف، (تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417ق) ج2، ص93؛ ابن عبد البر قرطبي (م 463)، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، (تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412ق) ج3، ص1099.
[4] . بلاذرى (م 279)، كتاب جمل من انساب الأشراف، ج2، ص95؛ ابن الأثير، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ( بيروت، دار الفكر، 1409ق) ج3، ص601.
[5] . در اين مورد ر.ك: الغدير، نوشته علامه اميني ره.
[6] . « يا علي تخرج أنت وشيعتك من قبورهم ووجوهكم كالقمر ليلة البدر...» (صفار قمي، بصائر الدرجات، ص104).
[7] . «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ النَّاسُ مِنْهَا بِرَاء...» (طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص114) در اين كتاب علاوه بر اين، احاديث ديگري نيز از پيامبر نقل شده كه در آن واژه شيعه را به كار بردهاند كه به عنوان نمونه ميتوان به اين موارد اشاره كرد: «قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَة» (همان، ج1، ص140) و «قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ تَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ رِوَاءً مَرْوِيِّينَ مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُم» (همان، ج1، ص145).
[8] . «يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ الْمُنْتَجَبُونَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَا قَامَ لِلَّهِ دِين...» (فرات كوفي، تفسير فرات كوفي، ص266) در اين كتاب موارد بسيار ديگري نيز وجود دارد: «هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي عَنِ اللَّهِ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جِئْتَ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ رُكْبَاناً عَلَى نُوقٍ مِنْ نُور» (همان، ص120) و «يا عَلِيُّ أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ تُطْلَبُونَ فِي الْمَوْقِفِ وَ أَنْتُمْ فِي الْجِنَانِ مُتَنَعِّمُون» (همان، ص267) و ديگر موارد را ميتوان در صفحات:266، 349، 583، 584، 586 مشاهده نمود. همچنين براي ديدن ساير موارد ر.ك: شيخ صدوق، الامالي، ص656 و 657؛ همو، فضائل الشيعه، ص15، 16، 31؛ خزاز قمي، كفايه الاثر، ص185؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص105؛ فضل بن شاذان أزدي، الايضاح، ص476؛ تميمي مغربي، شرح الاخبار، ج1، ص366 ، 367 و ج2، ص397 و ج3، ص443، 444، 448، 572.
[9] . «أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لعلي أنت وشيعتك تردون علي الحوض رواء مرويين مبيضة وجوهكم وإن عدوك يردون علي ظماء مقبحين...» (طبراني، المعجم الكبير، ج1، ص319).
[10] . «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: أنت وشيعتك في الجنة ...» (خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج12، ص284، 353).
[11] . «قال له النبي، صلى الله عليه وسلم: ستقدم على الله تعالى أنت وشيعتك راضين مرضيين، ويقدم عليك عدوك غضابا مقمحين...» ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص566 ذيل ماده: «قمح». همچنين براي مشاهده ديگر موارد ميتوانيد ر.ك: حاكم حسكاني، شواهد التنزيل، ج2، ص461، 463، 464؛ موفق خوارزمي، المناقب، ص113؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص332، 334؛ ذهبي، ميزان الاعتدال، ج4، ص371؛ زرندي حنفي، نظم درر السمطين، ص92؛ هيثمي، مجمع الزوائد، ج9، ص131؛ عبدالله بن عدي، الكامل في ضعفاء الرجال، ج7، ص213.