آيا زندگي پيامبران و ائمه(عليهم السلام) داراي ابعاد مادي هم بوده؟

پيامبر اكرم و ائمه معصومين و حضرت زهرا ـ عليهم السلام ـ اگر چه داراي مرتبه وجودي بالا و بعد معنوي و روحاني قوي هستند ولي در عين حال انسان هستند و داراي جنبه جسماني و مادي اند و به همين دليل مانند هر انساني داراي احتياجات جسماني اند، گرسنه مي شوند، تشنه مي شوند، مي خوابند، راه مي روند، خوشحال مي شوند، ناراحت مي شوند و در يك كلام در دايره احكام عالم ماده و جسم زندگي مي كنند و محكوم به تمامي قوانين و احكام مادي و جسماني دنياي انسان ها هستند و بسان هر بشري از عواطف و احساسات بشري بهره مندند. البته دارا بودن بعد جسماني، ايشان را از تعالي روحاني و علوّ نوراني و معنوي باز نمي دارد بلكه به دلايل فراواني كه مورد بحث ما نيستند از صفات خارق العاده و مافوق توان و تصور انساني نيز برخوردارند و به جهت اينكه كامل ترين و مقرب ترين مخلوقات خداوند هستند، داراي مقام خليفة اللهي اند، حجت خداوند در زمين هستند، گنجينه علم الهي، محل نزول وحي حضرت حق، مونس فرشتگان آسمان و امين درگاه ايزد منان اند.
توجه زياد به بعد معنوي وجود معصومين گاه موجب مي شود عده اي بعد جسماني زندگي ايشان را از ياد برده و در حمل برخي رفتارهاي انساني ـ كه برآورده از وجود جسماني هر انساني است ـ بر وجود مقدس آنها دچار ترديد شده يا به خطا بروند. اين مسأله نو ظهور نيست بلكه در صدر اسلام نيز به شكل خاصي ظهور و بروز داشته است به اين نحو كه عده اي صرف نظر از انگيزه دروني شان از طرح مسائل اين چنين، همواره در پذيرش دعوت نبي مكرم اسلام بهانه جويي مي كردند كه چرا او ملَك نيست؟ چرا به كسي ايمان بياوريم كه مانند ما بشر است؟
در واقع اين گروه با مشاهده ويژگي هاي جسماني و بشري پيامبر اكرم جنبه روحاني و معنوي وجود حضرت را كه همانا مقام نبوت ايشان و ارتباط وحياني حضرت با عالم بالا بود، زير سئوال برده و آن را نفي مي كردند حال آنكه پيامبر اكرم در عين انسان بودن و زندگي جسماني داشتن، فرستاده خداوند بود و اين اشتباه و يا غرض ورزي بهانه جويان آن عصر بود كه اين دو بعد را قابل جمع نمي دانستند.
در سوره فرقان آيه 7 آمده است: «وَقَالُوا مَا لِهَذَا الرَّسُولِ يَأْكلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَك فَيَكونَ مَعَهُ نَذِيرًا»؛ و مي گفتند چرا اين پيامبر غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا همراه او فرشته اي نازل نشده كه همراه او ما را انذار دهد». اين آيه به روشني تصويري از خطاي برخي ساده انديشان و غرض ورزان صدر اسلام را به نمايش مي گذارد كه حتي راه رفتن پيامبر در بازارها و غذا خوردن ايشان را دست آويز ردّ نبوت حضرت پيامبر(ص) قرار مي دادند.
قابل جمع ندانستن بُعد معنوي والا با بعد جسماني و بشري حتي در زمان پيامبران پيشين نيز وجود داشته است به عنوان نمونه در سوره مؤمنون مي خوانيم: «و قال الملا من قومه الذين كفروا و كذّبوا بلقاء الاخرة و اترفناهم في الحياة الدنيا ما هذا الا بشر مثلكم يا كل مما تأكلون منه و يشرب مما تشربون و لئن اطعتم بشرا مثلكم انكم اذا لخاسرون» و اشراف و اعيان قوم هود كه ما در حيات دنيا متنعمشان كرده بوديم و آنها كافر شدند و عالم آخرت را تكذيب كردند به مردم گفتند. اين شخص بشري مانند شما بيش نيست كه از هر چه شما مي خوريد، مي خورد و از هر چه شما مي آشاميد، مي آشامد و شما اگر بشري مانند خود را اطاعت كنيد، بسيار زيانكار خواهيد بود».[1]
از مجموع آنچه گذشت، مي توان به دو آسيب از آسيب هاي عدم معرفت صحيح جايگاه و مقام معصومين ـ عليهم السلام ـ البته در حالت حداكثري ـ اشاره نمود كه در واقع نقطه مقابل يكديگر هستند و به تعبيري يكي در جانب افراط و ديگري در جهت تفريط قابل بحث است:
1. عده اي با در نظر گرفتن جنبه جسماني زندگي انبيا و معصومين، هر گونه فضيلت روحاني و مقام الهي و معنوي را از ايشان سلب مي نمايند، مانند منكران نبوت پيامبر اكرم ص و حضرت هود كه قبلا به آنها اشاره شد. اين گروه نسبت به مقامات معنوي معصومين دچار آسيب تفريط شده اند و يا به عبارت ديگر در برجسته سازي بعد مادي و جسماني حضرات معصومين به وادي افراط افتاده اند.
2. عده اي نيز با ديدن مقامات معنوي خارق العاده معصومين و توجه بسيار به بعد روحاني زندگي ايشان، به كلي از جنبه جسماني حيات حضرات، چشم پوشيده و غفلت نموده اند و گاهي در مورد آنها ادعاي خدايي كرده اند. اين گروه نسبت به بعد روحاني و نوراني معصومين دچار افراط شده و در مورد آن غلو و زياده روي نموده اند.
حضرت امير المومنين علي(ع) در كلامي رسا و كوتاه اين دو گروه را مورد اشاره قرار داده و مي فرمايد: «هلك فيّ رجلان: محب غال و مبغض قال؛ در مورد من دو گروه هلاك شدند: دوستداراني كه در مورد من غلو كردند و دشمناني كه كينه مرا داشتند».[2]
كه گروه اول اشاره به افراط كنندگان در بعد معنوي معصومين داشته و گروه دوم به تفريط كنندگان در اين مسأله اشاره دارد.
پس از ذكر مقدمه فوق، در مقام پاسخ به سئوال مورد بحث كه در واقع از سنخ آسيب دوّم ذكر شده البته نه در حالت حداكثري بلكه به طور محدود به ترديد در بخشي از ويژگي هاي جسماني معصومين است، به برخي از آيات قرآن كريم اشاره مي كنيم:
قرآن كريم در اين مورد مي فرمايد: «قل انما انا بشر مثكلم يوحي الي؛ اي پيامبر بگو همانا من بشري همانند شما هستم كه به من وحي مي شود». اين عبارت دو مرتبه در قرآن كريم آمده است: يك بار در سوره كهف، آيه 110 و بار ديگر در سوره فصلت، آيه 6.
علامه طباطبائي در تفسير الميزان، در ذيل آيه 110 سوره كهف مي نويسد: اين آيه پيامبر را بشر معرفي مي كند و حضرت را در بشر بودن مانند مردم قرار مي دهد به نحوي كه در اين بعد چيزي زياد بر آنها ندارد و چيز بيشتري را نيز ادّعا نمي كند. اين تأكيد بر بشر بودن پيامبر در مقابل تصور عده اي است كه گمان مي كردند وقتي پيامبر ادعاي نبوت نمود، ادعاي الوهيت و قدرت غيبي نيز داشت بنابراين آنها به پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحكم مي كردند و از او چيزهايي مي پرسيدند كه جز خدا نمي داند و از او چيزهايي مي خواستند كه جز خدا بر آن قادر نيست لكن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به امر خداوند اين تحكمات را از خود نفي نمود و فقط براي خود وحي الهي را ثابت دانست.[3]
علامه در ذيل آيه 6 سوره فصلت نيز اين گونه مي نويسد: « قل انما انا بشر مثلكم يوحي الي» در مقام پاسخ به كساني است كه به پيامبر اكرم (ص) مي گفتند: «قلوبنا في اكنه مما تدعونا اليه؛ قلب هاي ما از قبول دعوت تو سخت محجوب است (در حجاب است)».[4]
بنابراين مفهوم آيه اين مي شود؛ اي پيامبر بگو همانا من بشري مثل شما هستم كه با شما معاشرت مي كنم همان طور كه برخي از شما با برخي ديگر معاشرت دارند و با شما تكلم مي كنم همان طور كه هر يك از شما با ديگري تكلم مي كند بنابراين من مانند فرشته از جنس مباين شما (از جنسي غير از جنس انساني شما) نيستم تا بين من و شما حجابي باشد يا كلامم به گوش شما نفوذ نكند يا سخنم در قلب شما وارد نشود. تنها فرق من با شما در اين است كه آنچه من به شما مي گويم و شما را به آن دعوت مي كنم وحي است كه به من نازل شده است.[5]
با كمي دقت در مفاهيم اين دو آيه مشابه به روشني در مي يابيم كه پيامبر اكرم (ص) و معصومين(ع) بشري مانند ما هستند بنابراين تمامي احكام جسماني عالم ما در مورد ايشان صادق است، ايشان مانند ما غذا مي خورند، آب مي نوشند، سخن مي گويند، راه مي روند، ازدواج مي كنند و مانند هر انسان ديگري از طريق ازدواج و روابط مشروع زناشويي، داراي فرزند مي شوند.
خداوند در آيه 95 سوره اسراء مي فرمايد: «قُل لَّوْ كانَ فِي الأَرْضِ مَلآئِكةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكا رَّسُولاً؛ اگر بر روي زمين فرشتگاني مسكن و قرارگاه داشتند، ما هم فرشته اي از آسمان به رسالت آنها مي فرستاديم». بنابراين رهبران و امامان ما، از جنس ما و از سنخ ما هستند، انسان اند و به ملاحظه انسان بودنشان داراي صفات و ويژگي هاي جسماني بشري اند در نتيجه فرزنددار شدن ايشان نيز همان گونه است كه ساير انسان ها از آن طريق داراي فرزند مي شوند، نه از طرق خارق العاده غير جسماني كه احيانا مورد نظر سئوال كننده بوده است.
پاورقي ها:
[1]. مومنون / 33 و 34.
[2]. نهج البلاغه، تحقيق و شرح: الشيخ محمد عبده، قم، دارالذخائر، چاپ اول، 1412ق، ج4، ص28.
[3]. طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بي جا، بي تا، ج13، ص405.
[4]. فصلت / 5.
[5]. الميزان، همان، ج17، ص361.
مركز مطالعات و پاسخگويي به شبهات، حوزه علميه قم