مركز پاسخگويي به سوالات ديني انوارطاها

احكام شرعي

تفسير

تاريخ

كتابخانه

اعتقادات

مشاوره

ويژه ها

نماز

پاسخگويي آنلاين (ساعت پاسخگوي احكام شرعي 20 الي 21:30 شب10 صبح الي 11:30 ظهر)

شهادت در محراب عبادت‏

/UploadedData/1/Contents/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%B9%D9%84%DB%8C3_1(1).jpg

بعد از پايان جنگ نهروان و مراجعت اميرالمومنين (ع) به كوفه، عدّه ‏اي از خوارج كه در نهروان توبه كرده بودند دوباره زمزمه‏ ي مخالفت سر دادند و بناي فتنه و آشوب گذاشتند.

علي (ع) براي آنان پيام فرستاد و آنان را به آرامش دعوت كرد و از مخالفت با حكومت برحذر داشت، ولي چون از هدايت ايشان نااميد شد با قدرت آن گروه ماجراجو و طغيانگر را تار و مار كرد و در نتيجه برخي از آنان كشته و زخمي شدند و عده ‏اي هم پا به فرار گذاشتند. يكي از فراريان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبيله ‏ي مراد بود كه به مكه گريخت.
 
فراريان خوارج مكه را مركز عمليات خود قرار دادند و سه تن از آنان به نامهاي عبدالرحمان بن ملجم مرادي و برك بن عبدالله تميمي و عمرو بن بكر تميمي در يكي از شبها گردهم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزيها و جنگهاي داخلي را بررسي كردند و از نهروان و كشتگان خود ياد كردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه باعث اين خونريزي و برادركشي علي (ع) و معاويه و عمروعاص هستند و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند مسلمانان تكليف خود را خواهند دانست و به ميل خود خليفه ‏اي انتخاب خواهند كرد. پس اين سه نفر با هم پيمان بستند و آن را به سوگند مؤكد كردند كه هر يك از آنان متعهد كشتن يكي از سه نفر گردد. ابن ‏ملجم متعهد قتل علي (ع) شد و عمرو بن بكر عهده دار كشتن عمروعاص گرديد و برك بن عبدالله نيز قتل معاويه را به عهده گرفت. نقشه ‏ي اين توطئه به طور محرمانه در مكه كشيده شد و براي اينكه هر سه نفر در يك وقت هدف خود را عملي سازند، شب نوزدهم ماه مبارك رمضان را تعيين كردند و هر يك براي انجام مأموريت خود به سوي شهر مورد نظر خود حركت كرد. عمرو بن بكر براي كشتن عمروعاص به مصر رفت و برك بن عبدالله براي قتل معاويه به سوي شام حركت كرد و ابن ‏ملجم نيز راهي كوفه شد. 
 
برك بن عبدالله در شام به مسجد رفت و در شب موعود در صف اول به نماز ايستاد و در حالي كه معاويه سر به سجده داشت با شمشير به او حمله كرد ولي، در اثر اضطراب روحي و دستپاچگي، شمشير او به خطا رفت و به جاي سر بر ران معاويه فرود آمد و معاويه زخم شديدي برداشت. او را فوراً به خانه ‏اش منتقل كردند و بستري شد. وقتي ضارب را در پيش او حاضر كردند معاويه از او پرسيد: چگونه بر اين كار جرأت كردي؟ گفت: امير مرا معاف دارد تا مژده ‏اي به او بدهم. معاويه گفت: مژده‏ ي تو چيست؟ برك گفت: علي را امشب يكي از هم دست هاي من كشته است و اگر باور نداري مرا توقيف كن تا خبر آن به تو برسد، و اگر كشته نشده باشد من تعهد مي‏كنم كه بروم و او را بكشم و باز نزد تو آيم. معاويه او را تا رسيدن خبر قتل علي (ع) نگه داشت و چون خبر مسلم شد او را رها كرد و بنا به نقل ديگرهمان وقت او را به قتل رساند. 
طبيبان چون زخم معاويه را معاينه كردند گفتند: اگر امير اولادي نخواهد مي‏توان با دوا معالجه كرد و گرنه محل زخم بايد با آتش داغ شود. معاويه از داغ كردن با آتش ترسيد و به قطع نسل راضي شد و گفت: يزيد و عبدالله براي من كافي هستند. 
 
عمروبن بكر نيز در همان شب در مصر به مسجد رفت و در صف اول به نماز ايستاد. از قضا در آن شب عمروعاص را تب شديدي عارض شده بود كه از التهاب و كسالت آن نتوانسته بود به مسجد برود و خارجة بن حنيفه (حذافه)  را براي اداي نماز به مسجد فرستاده بود و عمرو بن بكر او را به جاي عمروعاص كشت و چون جريان را دانست گفت: «اردت عمراً و اراد الله خارجة»  يعني:من كشتن عمرو را خواستم و خدا كشتن خارجه را.
 
اما عبدالرحمان بن ملجم مرادي در روز بيستم ماه شعبان سال 40 هجري به كوفه آمد. گويند چون علي (ع) از آمدنش با خبر شد فرمود: آيا رسيد؟ همانا جز آن چيزي بر عهده ‏ي من نمانده و اكنون هنگام آن است.
ابن ‏ملجم در خانه‏ ي اشعث بن قيس فرود آمد و يك ماه در خانه ‏ي او ماند و هر روز، با تيز كردن شمشير خود را آماده مي ‏كرد. در آنجا با دختري به نام قطام، كه او نيز از خوارج بود، مواجه شد و عاشق او گرديد طبق نقل مسعودي، قطام دختر عموي ابن‏ ملجم بود و پدر و برادرش در واقعه‏ ي نهروان كشته شده بودند. قطام از زيباترين دختران كوفه بود و چون ابن ‏ملجم او را ديد همه چيز را فراموش كرد و رسماً از وي خواستگاري نمود. قطام گفت: من با كمال ميل تو را به همسري خود مي‏ پذيرم مشروط بر اينكه ‏مهريه ‏ي مرا مطابق ميل من قرار دهي. عبدالرحمان گفت: بگو بدانم مقصودت چيست؟ قطام كه عاشق را تسليم ديد، مهر را سنگين كرد و گفت: سه هزار درهم و يك غلام و يك كنيز و قتل علي بن ابي‏طالب.
ابن ‏ملجم: تصور نمي‏ كنم مرا بخواهي و آن وقت قتل علي را به من پيشنهاد كني!
قطام: تو سعي كن او را غافلگير كني. در آن صورت، اگر او را بكشي هر دو انتقام خود را گرفته ‏ايم و روزگار خوشي خواهيم داشت و اگر در اين راه كشته شوي جزاي اخروي و آنچه خداوند براي تو ذخيره كرده است از نعمتهاي اين جهان بهتر و پايدارتر است.
ابن‏ ملجم: بدان كه من جز براي اين كار به كوفه نيامده ‏ام. 
شاعر درباره‏ ي مهريه ‏ي قطام گفت است:
فلم ار مهراً ساقه ذو سماحة/ كمهر قطام من فصيح و اعجم*‏ ثلاثة الاف و عبد و قينة/ و قتل علي بالحسام المصمم* ‏فلامهر اعلي من علي و ان علا/ و لا قتل الا دون قتل ابن‏ملجم. 
من نديم مهري را كه صاحب كرمي، اعم از عرب و عجم، آن را عهده‏ دار شود مثل مهر قطام و آن عبارت بود از سه هزار درهم و يك غلام و يك كنيز و قتل علي بن ابي‏طالب (ع) به تيغ تيز برنده. و هيچ مهري گرانتر از علي (ع) نيست هر چند گرانمايه باشد و هيچ جنايتي بدتر از جنايت ابن‏ ملجم نخواهد بود.
قطام گفت: من جمعي را از قبيله ‏ي خود با تو هماره مي ‏كنم كه تو را در اين باره ياري دهند و همين كار را هم كرد و مردم ديگري از خارجيان كوفه به نام وردان بن مجالد از همان قبيله ‏ي تيم‏الرباب را با وي همراه ساخت.
 
ابن‏ ملجم كه مصمم به قتل علي (ع) بود با يكي از خوارج به نام شبيب بن بجره كه از قبيله ‏ي اشجع بود ملاقات كرد و به او گفت: آيا طالب شرف دنيا و آخرت هستي؟! پرسيد: منظورت چيست؟ گفت: به من در قتل علي بن ابي‏طالب كمك كن. شبيب گفت: مادرت به عزايت بنشيند، مگر تو از خدمات و سوابق و فداكاريهاي علي در زمان پيامبر (ص) اطلاع نداري؟
ابن‏ ملجم گفت: واي بر تو، مگر نمي‏ داني كه او قاتل به حكميت مردم در كلام خدا شد و برادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراين، به انتقام برادران ديني خود، او را خواهيم كشت. 
شبيب پذيرفت و ابن‏ ملجم شمشيري تهيه كرد و آن را با زهري مهلك آب داد و سپس در موعد مقرر به مسجد كوفه آمد.
آن دو در آنجا با قطام، كه در روز جمعه سيزدهم ماه رمضان معتكف بود، ملاقات كردند و او به آن دو گفت كه مجاشع بن وردان بن علقمه نيز داوطلب شده است كه با آنان همكاري كند. چون هنگام عمل فرار رسيد قطام سرهاي آنان را با دستمال هاي حرير بست و هر سه شمشيرهاي خود را به دست گرفتند و شب را با كساني كه در مسجد مي‏ ماندند به سر بردند و در مقابل يكي از درهاي مسجد كه معروف به «باب السده» بود نشستند. 
 
امام (عليه السلام) وارد مسجد شد وبه نماز ايستاد وتكبير افتتاح گفت و پس از قرائت به سجده رفت. در اين هنگام ابن ملجم در حالى كه فرياد مى زيد:«للّهِ الْحُكْمُ لا لَكَ يا عَلِيُّ»، با شمشير زهر آلود ضربتى بر سر مبارك على (عليه السلام) وارد آورد. از قضا اين ضربت بر محلى اصابت كرد كه سابقاً شمشير عمرو بن عبدود بر آن وارد شده بود و فرق مبارك آن حضرت را تا پيشانى شكافت. خون از سر على (عليه السلام) در محراب جارى شد ومحاسن شريفش را رنگين كرد. در اين حال آن حضرت فرمود:
«فُزْتُ وَ ربِّ الْكَعْبَةِ»: به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (مِنْها خَلْقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى).
 
 
منبع:
برگرفته از كتاب فروغ ولايت.آيت الله سبحاني.ص769و776و777
 
 
 
 
 
امام علي (ع) رمضان شهادت
Parameter:4497!model&80 -LayoutId:80 LayoutNameالگوي داخلي+وِيژه ++++++