در شب هفتم محرم چه كساني به لشكر دشمن حمله كردند و آب آوردند؟

حُمَيْد بنمسلم اَزْدي مي گويد: نامه اي از عبيداللَّه بنزياد به عمر بنسعد رسيد كه در آن آمده بود:
امّا بعد، از رسيدن آب به حسين(ع) و يارانش مانع شو، به گونه اي كه حتّي يك قطره از آن ننوشند...[1]
پس عمر بنسعد، عمرو بنحَجَّاج زُبَيْدِي را با پانصد سوار به سوي شريعه فرات روانه كرد تا امام و يارانش را از رسيدن به آب منع كنند. اين جريان [در هفتم محرّم يعني] سه روز پيش از كشته شدن حسين بنعلي(ع) اتّفاق افتاد.[2] از آن پس عمر بنسعد فشار و سختگيري را درباره آب بيشتر كرد.[3]
مقدسي و ابنحجر هَيْتَمِي (دو تن از علماي بزرگ اهل سنّت) ميگويند: اگر نه اين بود كه ستمگران ميان حسين(ع) و آب حائل شده بودند و منع آشاميدن آب از وي مي كردند، اما به واسطه شجاعت و مردانگي زوال ناپذير او [حضرت عباس (ع) ]، هرگز بر وي دست نمي يافتند.[4]
نام كساني كه آب آوردهاند در تاريخ مشخص نيست. منابع تاريخي درباره كساني كه آب آورده اند تنها اطلاعات زير را در اختيار ما قرار دادهاند:
چون تشنگي بر امام و يارانش شدّت گرفت، برادرش عباس را با سي سوار و بيست پياده[5] همراه با بيست مشك[6] [جهت آوردن آب] به سوي شريعه روانه كرد. آنان شبانه تا نزديكي فرات پيش رفتند در حالي كه پيشاپيش ايشان نافع بنهلال جملي پرچم را در دست داشت.
عمر بنحَجَّاج زُبَيْدِي (مأمور شريعه) مانع برداشت آب توسط آنان شد. در اين هنگام نافع [بدون توجّه به ممانعت وي] به ياران پياده اش گفت مشكها را پر كنند و آنان يورش برده، مشكها را پر كردند. عمرو بنحَجَّاج با افرادش به همراهان نافع حمله كردند، امّا عباس بنعلي(ع) و نافع بنهلال به آنها هجوم برده، حمله آنان را دفع كردند و سرانجام با مشكهاي پر به نزد امام حسين بازگشتند.[7] خوارزمي گويد: از اين پس عباس را «سقّاء» لقب دادند.[8]
[1]. مسعودي، مُرُوجُالذَّهَب، ج2، ص 353 و 354.
[2]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص412؛ انسابالاشراف، ج3، ص389.
[3]. ابناعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص91؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص244.
[4]. مطهّر بنطاهر مقدسي، اَلْبِدَءُ و التاريخ، ج6، ص 11؛ ابنحجر هَيْتَمِي، الصواعق المحرقة، ص197.
[5]. ابوالفرج اصفهاني: سي پياده. (مَقاتلالطالبيين، ص117).
[6]. ابوحنيفه دِيْنَوَري: هر نفر يك مشك داشت. (الاخبار الطِّوَال، ص376).
[7]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص412؛ ابناعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص92؛ بَلاذُري، انسابالاشراف، ج3، ص389.
[8]. خوارزمي، مقتلالحسين، ج1، ص245.