جريان خواستگاري معاويه از ام كلثوم دختر حضرت زينب(س) براي يزيد چيست؟
مرحوم بحرانى در كتاب «عوالم» چنين نقل مى كند: معاويه به مروان ـ كه استاندار حجاز بود ـ نامه اى نوشت و از وى خواست «امّ كلثوم» دختر «عبدالله بن جعفر» را براى فرزندش يزيد خواستگارى كند. مروان به سراغ عبدالله بن جعفر رفت و جريان خواستگارى را با او در ميان گذاشت.
عبدالله گفت: اختيار «امّ كلثوم» به دست من نيست; بلكه به دست آقاى ما حسين(عليه السلام) است كه دايى اين دختر است.
موضوع را به اطلاع امام حسين(عليه السلام) رساندند; فرمود: «از خداوند طلب خير مى كنم; خدايا اين دختر را به آنچه مايه خشنوديت از آل محمّد است موفّق بدار!»
(روز موعود فرا رسيد) و مردم در مسجد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اجتماع كردند; مروان نيز آمد و كنار امام حسين(عليه السلام) نشست و گفت: امير مؤمنان! (اشاره به معاويه است!) به من فرمان داده است كه «امّ كلثوم» را براى «يزيد» خواستگارى كنم و مهريه او را مطابق خواسته پدرش قرار دهم، به هر مقدار كه باشد! همراه با آشتى ميان دو قبيله (بنى هاشم و بنى اميّه) و نيز اداى ديون پدرش.
سپس خطاب به امام حسين(عليه السلام) گفت: بدان! كسانى كه به خاطر وصلت شما با يزيد به حال شما غبطه مى خورند، بيشترند از كسانى كه به يزيد به سبب وصلتش با شما غبطه بخورند. (آنگاه گفت:) مايه شگفتى است كه چگونه يزيد براى كسى مهريه قرار مى دهد و حال آن كه وى در شأن و منزلت همتايى ندارد و مردم با توسّل به روى او طلب باران مى كنند. اى اباعبدالله! سخنم را با نظر مثبت پاسخ بگو!
امام حسين(عليه السلام) فرمود: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى اِخْتارَنا لِنَفْسِهِ، وَارْتَضانا لِدِينِهِ وَاصْطَفانا عَلى خَلْقِهِ، وَ اَنْزَلَ عَلَيْنا كِتابَهُ وَ وَحْيَهُ، وَ ايْمُ اللّهِ لا يَنْقُصُنا اَحَدٌ مِنْ حَقِّنا شَيْئاً إِلاَّ انْتَقَصَهُ مِنْ حَقِّهِ، فى عاجِلِ دُنْياهُ وَ آخِرَتِهِ، وَ لا يَكُونُ عَلَيْنا دَوْلَةٌ اِلاّ كانَتْ لَنَا الْعاقِبَةُ وَ لَنَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِين. يا مَرْوانُ قَدْ قُلْتَ فَسَمِعْنا. اَمّا قَوْلُكَ: مَهْرُها حُكْمُ أَبِيها بالِغاً مابَلَغَ، فَلَعَمْري لَوْ اَرَدْنا ذلِكَ ما عَدَوْنا سُنَّةَ رَسُولِ اللّهِ في بَناتِهِ وَ نِسائِهِ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَ هُوَ ثِنْتا عَشَرَةَ أُوقِيَةً، يَكُونُ اَرْبَعَمِأَة وَ ثَمانِينَ دِرْهَماً.
وَ أَمّا قَوْلُكَ: مَعَ قَضاءِ دَيْنِ اَبيها، فَمَتى كُنَّ نِسائُنا يَقْضِينَ عَنّا دُيُونَنا؟ وَ اَمّا صُلْحُ ما بَيْنَ هذَيْنِ الْحَيَّيْنِ، فَإِنّا قَوْمٌ عادَيْناكُمْ فِى اللّهِ، وَ لَمْ نَكُنْ نُصالِحُكُمْ لِلدُّنْيا، فَلَعَمْرِي فَلَقَدْ اَعْيىَ النَّسَبُ فَكَيْفَ السَّبَبُ.
وَ أَمّا قَوْلُكَ: اَلْعَجَبُ لِيَزيدَ كَيْفَ يَسْتَمْهِرُ؟ فَقَدِ اسْتَمْهَرَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْ يَزيدَ، وَ مِنْ أَبِ يَزيدَ وَ مِنْ جَدِّ يَزيدَ.
وَ أَمّا قَوْلُكَ: اِنَّ يَزيدَ كُفْوُ مَنْ لا كُفْوَ لَهُ، فَمَنْ كانَ كُفْوُهُ قَبْلَ الْيَوْمِ فَهُوَ كُفْوُهُ الْيَوْمَ ما زادَتْهُ اِمارَتُهُ في الْكَفاءَةِ شَيْئاً.
وَ أَمّا قَوْلُكَ: بِوَجْهِهِ يُسْتَسْقَى الْغَمامُ، فَاِنَّما كانَ ذلِكَ بِوَجْهِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله).
وَ أَمّا قَوْلُكَ: مَنْ يَغْبِطُنا بِهِ أَكْثَرُ مِمَّنْ يَغْبِطُهُ بِنا، فَاِنَّما، يَغْبِطُنا بِهِ أَهْلُ الْجَهْلِ، وَ يَغْبِطُهُ بِنا أَهْلُ الْعَقْلِ.
فَأشْهِدُوا جَميعاً اِنّى قَدْ زَوَّجْتُ اُمَّ كُلْثُومَ بِنْتَ عَبْدِاللّهِ بْنِ جَعْفَر مِنْ اِبْنِ عَمِّهَا الْقاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَر; عَلى اَرْبَعَمِائَة وَ ثَمانِينَ دِرْهَماً، وَ قَدْ نَحَلْتُها ضَيْعَتى بِالْمَدِينَةِ» أو قال «أرْضى بِالْعَقِيقِ، وَ إِنَّ غَلَّتَها فِى السَّنَةِ ثَمانِيَةُ آلافِ دينار، فَفيها لَهُما غِنًى اِنْ شاءَ اللّهُ»؛ (ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را براى خويش اختيار نمود و براى دينش انتخاب كرد و ما را بر خلقش برگزيد و كتاب و وحى خود را بر (خاندان) ما نازل فرمود. به خدا سوگند! هر كس حقّى از ما را كم بگذارد، خداوند در دنيا و آخرت حقّش را كم خواهد گذاشت و هر كس بر ما ـ براى مدّتى ـ سلطه يابد، بايد بداند كه عاقبت كار، از آنِ ما خواهد بود و اين مطلب را به زودى خواهيد دانست.
سپس فرمود: اى مروان! تو سخن گفتى و ما شنيديم (و اكنون ما مى گوييم و تو بشنو:).
امّا اين كه گفتى مهريّه اين دختر، مطابق خواسته پدرش ـ هر چند زياد باشد ـ خواهد بود; به جانم سوگند! ما هرگز از سنّت رسول خدا در مهريّه دختران، همسران و اهل بيتش تجاوز نخواهيم كرد. كه (مهر السنّة است) همان دوازده «اوقيه» (واحدى است در وزن) كه برابر با 480 درهم است.
و امّا اين كه گفتى: ديون پدرش را نيز ادا خواهيم نمود; (اى مروان!) از چه زمانى زنان ما ديون ما را ادا مى كردند (كه امروز چنين شود؟!).
و امّا در مورد مسأله صلح ميان اين دو قبيله، بايد بگويم كه ما با شما در راه خدا و براى خدا دشمنى كرده ايم و لذا حاضر نيستيم به خاطر دنيا با شما مصالحه كنيم!
به جانم سوگند! (براى سازش با شما) از قرابت نسبى (بنى هاشم با بنى اميّه) كارى ساخته نيست; تا چه برسد به قرابت سببى (پيوند زناشويى).
و امّا آن سخنت كه گفته اى: تعجّب مى كنم چگونه يزيد مهريّه قرار مى دهد; پاسخ آن اين است كه كسى كه از يزيد و پدر و جدّش بهتر است، مهريّه قرار مى داد (چه برسد به يزيد!).
و امّا پاسخ اين سخنت كه گفتى: يزيد كفو و همتايى ندارد اين است كه آن كس كه قبل از امروز كفوّ او بوده، همين امروز نيز كفو اوست بدون آن كه فرمانروايى وى چيزى بر شأن او بيفزايد.
و امّا آن سخنت كه درباره يزيد گفته اى با توسّل به روى وى طلب باران مى شود، اين تنها به بركت چهره رسول خدا بوده است (نه يزيد).
و امّا اين كه گفته اى: كسانى كه به خاطر وصلت با يزيد، به حال ما غبطه مى خورند، بيشتر از كسانى هستند كه به حال يزيد به جهت وصلتش با ما غبطه خواهند خورد; پاسخش آن است كه فقط نادانان به خاطر وصلت ما با يزيد، به حال ما غبطه مى خورند، ولى عاقلان و خردمندان، به حال يزيد به سبب وصلتش با ما غبطه خواهند خورد.
(سرانجام امام(عليه السلام) پس از سخنانى فرمود:) «همگى شاهد باشيد كه من «امّ كلثوم» دختر «عبدالله بن جعفر» را به ازدواج پسر عمويش «قاسم بن محمّد بن جعفر» درآوردم! و مهريّه اش را 480 درهم قرار دادم و زمين حاصلخيزم را در مدينه نيز به اين دختر بخشيدم». ـ يا اين كه فرمود: ـ «مزرعه ام را در سرزمين عقيق به وى بخشيدم كه درآمد آن سالانه 8 هزار دينار است و همين مزرعه براى زندگى اين دو كافى است، ان شاء الله!).(1)
اين سخنان تيرى بود كه بر قلب ناپاك يزيد خصوصاً، و بنى اميّه عموماً، نشست و نقشه اى را كه براى فريب مردم، از طريق نزديكى به بنى هاشم، كشيده بودند نقش بر آب كرد.
بنى اميّه افراد منفور و آلوده اى بودند كه مى خواستند از طريق انتساب به بنى هاشم در ميان مردم كسب آبرويى كنند وپايه هاى قدرت شيطانى خود را از اين طريق تقويت نمايند; يك نمونه آن جريان خواستگارى امّ كلثوم ـ دختر عبدالله بن جعفر ـ بود.
ولى امام حسين(عليه السلام) به موقع اقدام فرمود و تير آنها به سنگ خورد، و ساحت مقدّس بنى هاشم با انتساب به بنى اميّه آلوده نشد.(2)
منبع:
(1) . العوالم، ج 17، ص 87، ح 2 ; مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 44-45 (با مختصر تفاوت) و بحارالانوار، ج 44، ص 207-208، ح 4.
(2) . گرد آوري از كتاب: عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، زير نظر آيت الله مكارم شيرازي، ص 272.