از آن جا كه قرار بود جامعه شيعه در عصر امام جواد عليه السلام براي نخستين بار با تجربه جديدي به نام «امامت خردسال» روبرو شود لذا امام رضا با تمام توان، اقدام به ترويج و جا انداختن جايگاه فرزند خويش در ميان جامعه شيعي نمود. اهم اقدامات آن حضرت عبارت بود از:
1. تكريم و تعريف شخصيت فرزند
حضرت هيچگاه پسرش را با اسم ياد نمي كرد. هميشه مي گفت «ابوجعفر برايم نوشت» يا «به ابوجعفر نوشتم» و او را با عظمت و بزرگي ياد ميكرد. نامه هاي ابوجعفر هم در نهايت شيوايي و زيبايي به امام رضا عليهالسلام مي رسيد؛ امام رضا مي فرمود: «ابوجعفر پس از من، جانشين من در خاندانم است».[1] حتي امام در برخي از نامه ها كه از خراسان براي امام جواد فرستاد، خطاب به فرزند خردسالش از تعبير «فداك أبوك» (پدرت به قربانت) استفاده كرده است.[2] ايشان همچنين در بيانات خود از فرزندش با اوصافي همچون «جدا كننده حق و باطل»[3] و «زنده كننده حق و ميراننده باطل»[4] ياد ميكرد.[5]
2. تصريح به امامت فرزند و ارجاع ياران به ايشان
امام، صفوان را كه از ياران بزرگ ايشان بود به امامت فرزندش رهنمون شد و در پاسخ صفوان كه خردسالي ايشان را پيش كشيد فرمود: «چه اشكالي دارد؟ حضرت عيسي در حالي پيامبر شد كه كمتر از سه سال داشت».[6] امام در موارد ديگري به همين استدلال تمسك جست[7]. همچنين به معمر بن خلاد فرمود: «من ابوجعفر (امام جواد) را در جاي خود نشانده و در مكان خود قرار داده ام ...».[8] حتي برخي اوقات، به افرادي كه به ملاقاتش مي آمدند دستور ميداد دسته جمعي به سوي فرزندش امام جواد رفته با او تجديد ملاقات و پيمان نمايند.[9] حتي در پاره اي موارد افراد را به فرزندش ارجاع ميداد و آنگاه كه مجبور گرديد براي هميشه از مدينه برود به وكلائش دستور داد از ابوجعفر اطاعت كنند و در ميان افراد مورد اعتمادش به امامت ايشان تصريح كرد».[10] ايشان در نامهاي -كه از خراسان براي فرزندش نوشته بود- آورده است: «اباجعفر! شنيده ام وقتي سوار مركب مي شوي، غلامان تو را از درب كوچك خانه بيرون ميبرند. اين از بخل آنهاست كه نمي خواهند خير تو به ديگران برسد. تو را به حق خودم سوگند ميدهم كه رفت و آمدت را از درب اصلي خانه قرار دهي و وقتي هم بيرون رفتي با خود، طلا و نقره داشته باش و هركس از تو چيزي خواست، از آنها به او بده. ... من هدفم آن است كه خداوند تو را بالا ببرد».[11]
حتي آنگاه كه امام رضا با سياست مأمون در بستر شهادت افتاد از فكر فرزند خود غافل نبود و به خليفه قاتل عباسي سفارش كرد: «با أبوجعفر رفتار خوبي داشته باش كه بقاي تو و او در اين دنيا اندك است».[12]
پي نوشت: -----------------------------------
[1] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج1، ص267، ح1، باب60.
[2] . عياشي، التفسير، ص131، ح436.
[3] . كليني، الكافي، ج1، ص320، ح4.
[4] . كليني، الكافي، ج1، ص321، ح11؛ شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص828، ش1044.
[5] . رابطه امام جواد با پدر بزرگوارش بسيار عجيب بود. بگونه اي كه طبق برخي گزارشها امام در ضمن ماجرايي به أبوطالب قمي دستور دارد براي او و پدرش روضه بخواند (شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص838، ش1074) يا وقتي نامه امام رضا را براي ايشان آوردند حضرت آن را بر ديده گذارد و چنان گريست كه اشك بر گونه هايش روان شد (شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال، ج2، ص838، ش1073).
[6] . كليني، الكافي، ج1، ص 321، ح10 و ص384، باب حالات الأئمة في السن ح2و6 ؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص276 ؛ مسعودي، اثبات الوصية، ص232و233.
[7] . كليني، الكافي، ج1، ص322، ح13؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص279 ؛ مسعودي، اثبات الوصية، ص233.
[8] . كليني، الكافي، ج1، ص320، ح2؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص279.
[9] . شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص279.
[10] . مسعودي، اثبات الوصية، ص224.
[11] . كليني، الكافي، ج1، ص321.
[12] . أحسن معاشرة أبي جعفر فان عمرك و عمره هكذا و جمع بين سبابتيه (صدوق، عيون اخبار الرضا، ج2، ص241).