تعامل امام جواد عليه السلام با خلفا و سياستمداران زمان
مأمون عباسي پس از به شهادت رساندن امام رضا كه در حقيقت پاياني بود بر دوراني پر التهاب و رهايي يافتن از پيامدهاي رفتارهايي كه به مذاق عباسيان خوش نيامده بود؛ دست بكار بالابردن اقتدار حكومت خويش شد و پايه هاي حكومتي خود را به شدت استحكام بخشيد و حتي به گسترش فتوحات خود در بلاد روم روي آورد كه در نهايت، جان خود را هم در همين راه و در منطقه طرسوس از دست داد. در هر حال اين فضا باعث غفلت وي كه اكنون حكم سياستمداري كار كشته و بي رقيب را پيدا كرده بود از مكتب و جامعه شيعي نشد. او خود بيش از هركس ديگري با اين مكتب و مباني اعتقادي و فكري آن آشنايي داشت و همچنان از سوي آن احساس ناخوشايند بيم و هراس را داشت از همين روست كه همچنان بصورت ويژه در پي رصد اين مكتب است:
در سال 204ق يعني حدود يك سال پس از شهادت امام رضا و امامت امام جواد، مأمون عباسي حضرت را از مدينه به بغداد طلبيد و در نزديكي خانه اش مسكن داد و تصميم گرفت دخترش «ام فضل» را به عقد ايشان درآورد[1]. اين درحالي بود كه پيش از اين و در سال 202ق زماني كه دخترش «ام حبيب» را به عقد امام رضا درآورده بود، ام فضل را هم نامزد امام جواد كرده بود. روشن است كه تصميم مأمون نه اكرام و احترام امام جواد بلكه كنترل امام از درون خانه است و اينكه به اين بهانه بتواند امام را هر زمان كه خواست به حضور بطلبد و در درون خانه امنيت و آسايش را از امام شيعيان بگيرد. نيز روشن است كه اين مسئله ارتباطات امام با جامعه شيعي را هم به شدت محدود و زير نظر قرار ميدهد.
يك ماجراي ديگر هم در منابع آمده كه مربوط به مراسم عقد ام فضل مي باشد:
مأمون در ارتباط با امام جواد به هر نيرنگي دست زد ولي راه به جايي نبرد. آنگاه كه درمانده شد و خواست دخترش را به عقد وي درآورد، به دويست نفر از زيباترين كنيزانش ظرفهايي داد كه در هر ظرف، جواهري بود و به آنها دستور داد وقتي امام در محل مورد نظر نشست، به استقبال او بيايند! آنها هم همين كار را انجام دادند ولي امام، كوچكترين اعتنايي به آنها نكرد. مأمون، مخارق آوازه خوان را طلبيد. مخارق گفت: اگر بخاطر كاري دنيوي، مرا طلبيده اي؛ از عهده اش برخواهم آمد. سپس در برابر امام نشست و آوازي سر داد كه هركه را در كاخ بود، بهسمت خود كشانيد و به نواختن عود و خواندن ترانه مشغول شد! مدتي به همين منوال گذشت و امام هيچ توجهي به او نداشت. ولي به يكباره سر بلند نمود و صدا زد: ريش دراز! از خدا بترس! عود از دست مخارق افتاد و تا زنده بود، از ناحيه دست عاجز شد. وقتي مأمون از او در اينباره پرسيد، گفت: وقتي ابوجعفر بر سرم فرياد كشيد، چنان هراسان شدم كه هيچگاه از اين حالت، سلامتي نخواهم يافت[2].
در سال 215ق كه مأمون به سوي بلاد روم راهي شد، وقتي به تكريت رسيد امام جواد را به آن منطقه طلبيد. امام هم به آن سو راهي شد تا مراسم عروسي ايشان با ام فضل در آن شهر برگزار شود. درباره اين سفر امام به تكريت دو سه كرامت نقل شده است.[3] امام پس از اين ماجرا به همراه ام فضل براي انجام اعمال حج راهي مكه شد[4]. مأمون هم مقرر كرد تا ساليانه دو ميليون درهم به امام پرداخت شود. روشن است كه مأمون در پي اين ازدواج و اين مقرري بهدنبال اهداف شومي است كه يعقوبي به جلوه اي از آن اشاره كرده: «مأمون دو ميليون درهم براي او مقرر كرد و گفت: دوست دارم پدربزرگ فرزندي از نسل پيامبر و علي بن ابيطالب باشم! ولي هيچ فرزندي از ام فضل زاده نشد!»[5] ناگفته پيداست كه اين ماجرا چه نقشي مي توانست در نفوذ در سلسله علويان و تخريب چهره آنان داشته باشد. آنچه سياسي بودن اين ازدواج را تأكيد مي كند اين است كه ساير دامادهاي مأمون، همگي از عباسيان بودند.[6] جالبتر آنكه نام متوكل كه از دشمنان سرسخت علويان بود نيز در اين ليست به چشم مي خورد.
پس از مأمون برادرش معتصم بر سر كار آمد. معتصم در آغاز سال 220 امام جواد و همسرش را به بغداد طلبيد[7]. امام هم به ناچار راهي شد و دو شب از محرم مانده وارد بغداد گرديد[8]. در ابتداي اين سفر، وقتي امام از مدينه خارج شد، فرمود: چقدر پاك و نيكويي! من ديگر به سوي تو بازنمي گردم[9]. از اين زمان به بعد است كه فعاليت هاي معتصم بر عليه امام شدت مي گيرد و سرانجام به شهادت ايشان مي انجامد. محمد بن احمد بن حماد گويد: به مجلس ابن أبي دؤاد رفتم. او به حاضرين گفت: خليفه ديشب گفت شيعيان چه حالي خواهند داشت وقتي كه امامشان را در حال مستي نشانشان دهيم؟! حاضرين گفتند: در اين صورت ديگر كارشان تمام است! من گفتم: من با شيعيان زياد رفت و آمد دارم و بر اين اساس از عقائد آنها آگاهم. اين ترفند شما كاري از پيش نمي برد. ابن أبي دؤاد پرسيد: چرا؟ گفتم: آنها معتقدند بايد ميان خدا و بندگانش حجتي باشد كه براي مردم با وجود او عذري نماند. اولين و محكمترين راه شناخت او اين است كه پادشاه زمان به سراغش مي رود! ابن أبي دؤاد اين مطلب را به معتصم رسانيد و معتصم هم گفت: هيچ نيرنگي در آنها كارساز نيست. با ابوجعفر كاري نداشته باشيد![10]
در گامي ديگر:
معتصم گروهي از وزراي خود را طلبيد و گفت: پيش من شهادت دهيد و بنويسيد كه محمد بن علي تصميم شورش داشته! سپس امام را فراخواند و گفت: تو ميخواستي شورش كني؟! حضرت منكر شد و آن گروه به ميدان آمدند كه ما اين نامه ها را از برخي نوكران تو به دست آورده ايم! امام دست به دعا برداشت: «خدايا! اگر اينها دروغ مي گويند و تهمت مي زنند آنها را (به جرمشان) بگير». يكدفعه تخت خليفه به لرزه درآمد بگونه اي كه هر وقت كسي بلند ميشد مي افتاد. معتصم گفت: يابن رسول الله! توبه كردم! از خدا بخواه اينجا را آرام كند. حضرت فرمود: «خدايا! اينجا را آرام نما كه تو مي داني اينها دشمن تو و من هستند» و آن محل، آرام گرفت[11].
گذشته از مطالب بالا و با توجه به عقيده امامان شيعه درباره مسئله خلافت و جانشيني پيامبر گرامي اسلام، روشن است كه امام جواد نمي تواند ارتباط گرمي با خلفاي عباسي داشته باشد. چنانچه از ارتباط امام با دربار عباسي حتي زماني كه به عنوان داماد اين خاندان برگزيده شده در دست نيست. بگونه اي كه پس از ماجراي عقد حضرت با أم فضل ديگر از امام نشاني در تاريخ عباسيان نيست مگر زماني كه ايشان به رسم عروسي و براي به همراه بردن همسر خويش به تكريت كه مقر فعلي مأمون است مي آيد و بلافاصله پس از اندك زماني آنجا را به مقصد بغداد و از آنجا بسوي مدينه ترك ميكند.[12] باز ديگر نشاني از امام جواد در اين نواحي بچشم نمي خورد مگر در دوران معتصم كه به اكراه حضرت را از مدينه به بغداد طلبيد و به زندان خانگي درآورد. همچنين عمق بي اعتنايي امام به دربار عباسي و ارتباط با آنها را مي توان از اين ماجرا هم به دست آورد: شخصي گويد پس از ماجراي عقد امام جواد در بغداد به خدمت ايشان شرفياب شدم و چون حال و روز حضرت را ديدم با خود گفتم: وي ديگر به زادگاه خود بازنخواهد گشت. امام پس از اندكي سر به زير انداختن درحاليكه رنگش زرد شده بود سر برداشت و فرمود: نان جو و نمك نيمكوب حرم پيامبر را از آنچه اينجا مي بيني بيشتر دوست دارم.[13] اينها همه غير از ماجرايي است كه از دوران كودكي امام جواد و عقيده ايشان درباره غاصبان حق خلافت نقل شده است.[14]
در هر حال، امام در اين مدت ، در موارد متعددي پرده از بي سوادي بزرگان دربار و بويژه ابن أبي دؤاد كه در آن زمان، بزرگ دربار بود برداشت و اين باعث مي شد آتش كينه و حسادت، در درباريان و بويژه ابن أبي دؤاد، شعله ورتر و سركش تر شود. تاريخ دو نمونه از اين موارد را به ما رسانده كه در كتابهاي تاريخي ميتوان آنها را مشاهده نمود.
امام كه پيامد اين ماجراها را به خوبي ميدانست ، به صورت ضمني به شيعيان مي فهماند كه مدت زيادي از عمر ايشان باقي نمانده:
محمد بن فرج گويد: امام برايم نوشت «خمس را به من برسانيد كه غير از امسال ديگر از شما نخواهم گرفت» و پس از اندكي از دنيا رفت![15]
همچنين از ايشان نقل شده: الفرج بعد المأمون بثلاثين شهرا[16]. (سي ماه پس از مأمون، گشايش حاصل خواهد شد.) روشن است كه با توجه به شهادت امام در رأس اين مدت، منظور امام از گشايش، گشايش براي خود امام است نه جامعه شيعه.
پي نوشت: -------------------------------
[1] . مسعودي، اثبات الوصية، ص227 ؛ طبري، دلائل الامامة، ص391
[2] . كليني، الكافي، ج1، ص424، كتاب الحجة، باب مولد أبي جعفر الثاني، ح4 ؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص501. با توجه به صدور اين رفتار از سوي مأمون كه بي ترديد يكي از سياسي ترين خلفاي عباسي است، شكي در برخورداري اين رفتار از پشتوانه و اهداف شوم سياسي نمي ماند.
[3] . براي اين ماجراها ر.ك: راوندي، الخرائج و الجرائح، ج2، ص669 و670 ؛ كليني، الكافي، ج1، ص496، باب مولد أبي جعفر ..، ح6 ؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص291و292.
[4] . ماجراي حج امام در اين سال از زبان علي بن مهزيار در منابع بسياري نقل شده. ر.ك: كليني، الكافي، ج4، ص532، ح5باب وداع البيت ؛ شيخ طوسي، تهذيب الاحكام، ج5، ص281، ح959 ؛ و ...
[5] . يعقوبي، تاريخ، ج2،ص454 حوادث سال 204ه.ق
[6] . دامادهاي مأمون: محمد بن معتصم ؛ واثق ؛ متوكل ؛ عبدالله بن منصور بن مهدي ؛ و امام جواد.
[7] . ابن تيميه، منهاج السنة، ج4، ص68 ؛ قرماني، أخبارالدول، ج1، ص348 ؛ و .. . البته در بيشتر منابع اهل تسنن اينگونه آمده كه اين امام جواد بود كه با همسرش پيش معتصم رفت! (ر.ك: ذهبي، تاريخ الاسلام، ج15،ص385 ؛ خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج3، ص265، ش1313 ؛ و ...
[8] . شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص295
[9] . ابن حمزه، الثاقب في المناقب، ص516، باب12، فصل8
[10] . شيخ طوسي، اختيار معرفة الرجال،ج2،ص833،ش1058.
[11] . راوندي، الخرائج و الجرائح، ج2، ص670و671. از آنجاكه اين حركت از سوي خليفه عباسي انجام مي گيرد، معلوم مي شود بدون ترديد از پشتوانه سياسي برخوردار است و سياست وقت بر روي اين حركات، حساب خاصي باز كرده.
[12] . موسوعة المصطفي و العترة، ج13،ص106
[13] . الخرائج و الجرائح، ج1، ص383
[14] . دلائل الامامة، ص400و401
[15] . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص495 ؛ و .. . در همين زمينه نامه مفصلي هم از امام نقل شده. ر.ك: شيخ طوسي، تهذيب الأحكام، ج4، ص141، ح398 ؛ و ..
[16] . اربلي، كشف الغمة، ج3، ص156