آيا فدك -طي دوره اي- توسط حضرت زهرا (س) مديريت مي شد؟

امور مربوط به اداره فدك در بخشي از دوران حيات پيامبر خدا، بر عهده حضرت زهرا (سلام الله عليها) بود و در اواخر عمر پيامبر، بر عهده اميرمومنان قرار گرفت. لذا كارگزاران فعال در آن سرزمين كارگران صديقه طاهره شناخته مي شدند، نه اميرمومنان و پيامبر خدا.
در منابع تاريخي نيز آمده است: پس از رحلت پيامبر خدا، فردي به نام اشجع بن مزاحم مامور شد به آنجا رفته امور فدك را در دست گيرد و كارگزران علي بن ابيطالب را از آن جا اخراج نمايد. جابر جعفى در اينباره ميگويد: صدقات روستاهاى مدينه و زمينهاى حاصلخيز فدك به اشجع بن مزاحم ثقفى سپرده شد، او مردى بى باك بود كه برادرش در واقعه هوازن و ثقيف به دست على كشته شده بود... او مردى ملحد و منافق بود. مردم آنجا پيكى را نزد امير مؤمنان علي عليه السّلام فرستادند تا او را از ستم هاى آن مرد آگاه كند...[1]
منظور از نقل اين ماجرا آن بود كه مردم فردي را نزد اميرمومنان (ع) مي فرستند، نه صديقه طاهره (س). اين نكته نشان مي دهد كه پيش از رحلت پيامبر خدا(ص) اداره امور اين منطقه در دستان اميرمومنان عليه عليه السلام بوده است و اگر صديقه طاهره شخصا به اين امور رسيدگي مي كردند طبيعي بود كه مردم فردي را نزد ايشان بفرستند.
البته اسناد تاريخي و روايي نشان ميدهد كه اين منطقه، ابتدا توسط خود ايشان اداره مي شده. به عنوان نمونه، در منابع آمده است: «فلم يزل وكلاؤها فيها حياة رسول الله ص...»[2] كه ترجمه آن چنين ميشود: در زمان حيات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، وكلا و كارگزاران حضرت فاطمه عليها سلام در فدك حضور داشته، و نسبت به امور آن رسيدگى مى كردند ... .
* فدك دهكدهاي حاصلخيز در نزديكي خيبر، در منطقه حجاز و به فاصله ۱۶۰ كيلومتري مدينه بود كه يهوديان در آن زندگي ميكردند و به دليل موقعيت استراتژيك منطقه، قلعههاي نظامي خود را در اطراف آن ساخته بودند. پس از آنكه پيامبر(ص) در جنگ خيبر، منطقه خيبر و قلعههاي آن را فتح كرد، يهوديان ساكن در قلعهها و مزارع فدك نمايندگاني نزد پيامبر فرستادند و به تسليم و مصالحه راضي شدند و قرار شد نيمي از زمينها را به پيامبر تحويل بدهند. و هرگاه پيامبر(ص) خواست، آنان فدك را ترك كنند؛ بنابراين فدك بدون جنگ به دست پيامبر(ص) افتاد.[3]
پي نوشت: ----------------------
[1]. قلّد الصدقات بقرى المدينة و ضياع فدك رجلا من ثقيف شجاعا يقال له: أشجع بن مزاحم الثقفي، و كان له أخ قتله علي عليه السّلام في حرب ثقيف و هوازن، و مع الرجل ثلاثون رجلا من جياد قومه! (سيد حيدر الحلي، الكشكول فيما جرى على آل الرسول، ص203- 205؛ إرشاد القلوب، ج2، ص384؛ محمد هادي يوسفي غروي، موسوعه التاريخ الاسلامي، ج4، ص56؛ جمعي از نويسندگان، فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليهالسلام، ص135-136).
[2]. كليني، الكافي، ج1، ص543؛ شيخ طوسي، التهذيب، ج4، ص148.
[3] ويكي شيعه