آيا براي هر انساني ضروري است كه خدا را بشناسد؟ چه لزومي دارد؟
در پاسخ بايد گفت كه عوامل زير ما را به مطالعه درباره مبدا هستي وا مي دارد:
1) ارضاي حس حقيقت جويي
از آنجا كه هر انسان خردمندي بنيان جهان را بر پايه قانون علت و معلول مي داند اين پرسش بنيادين - همواره در پيش روي اوست كه اگر پديد آمدن هر چيزي علتي دارد پديد آمدن مجموع اين جهان معلول چيست و چه كسي مجموعه هستي را آفريده و بدين گونه نظم و سامان بخشيده و به تدبير آن پرداخته است؟ پاسخ به اين پرسش مهم - كه هيچگاه او را رها نمي كند - در حقيقت پاسخ به حس حقيقت جويي انسان و ارضاي آن است. پس انسان با ورود به مباحث مبدا شناسي - به سيراب ساختن عطش حقيقت جويي روح خويش مي پردازد و آن را به كمال شايسته اش مي رساند.
2) لزوم شكر منعم
انسان در برابر كسي كه به او نعمتي عطا كند- احساس خضوع مي كند و مي خواهد به گونه اي او را شكر و سپاس گويد. از اين رو چون در مي يابد كه كسي همه نعمتهاي دنيوي را بدو داده علاقه مند مي شود كه او را بشناسد و در برابرش كرنش و سپاس خود را به او ابراز كند. پس بر خورداري از اين گرايش - كه به گونه فطري - در همه انسانها هست- همگان را به تلاش در راه شناخت منعم وا مي دارد. زيرا پس از مرحله شناخت است كه امكان قدرداني و تشكر ميسر مي شود.
امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايد : « ما اقبح بالرجل ياتي عليه سبعون سنة او ثمانون سنة يعيش في ملك الله و ياكل من نعمه ثم لا يعرف الله حق معرفته ثم قال : ان افضل الفرائض و اوجبها علي الانسان معرفة الرب والاقرار به بالعبودية ـــ چقدر زشت است كه از عمر انساني هفتاد يا هشتاد سال بگذرد ودر ملك الهي زندگي كند و از نعمتهايش بهره مند شود- اما خدا را آن گونه كه سزاوار شناخت اوست نشناسد. بي گمان - برترين و واجب ترين وظيفه انسان - شناخت پروردگار و اقرار به عبوديت اوست»(1) . البته بايد توجه داشت كه عوامل مزبور انسان را تا مرحله شناخت اجمالي به پيش مي برند و شناخت تفصيلي خداوند به عنصري ديگر نياز مند است و آن - محبت و عشق به اوست كه البته آن هم با توجه به همين دو عامل، و عمل به مقتضاي آنها در انسانها به وجود مي آيد.
3) دفع ضرر محتمل
نكته اي كه هم در نصوص ديني و هم در سخنان متفكراني چون پاسكال بر آن تاكيد شده اين است كه عقلا احتمال قوي وجود دارد كه اگر انسان خداي خود و سپس آنچه او براي هدايتش فرستاده را نشناسد و رعايت نكند خسارت فوق العاده بزرگ و جبران ناپذير ابدي گريبان گيرش شود ، عقل حكم مي كند كه بايد در برابر چنين احتمال خطر بزرگي قيام كرد تا به نتيجه مطلوب رسيد.
4) اهميت و ارزش شناخت خدا
خداشناسي اساس ديانت و دين باوري است. بدون وجود اين اصل- جايي براي طرح ديگر مسائل مذهبي نيست. زيرا توحيد به منزله تنه نيرومند درخت دين است و ديگر مباحث مذهبي به منزله شاخ و برگ هاي آن. حضرت علي (ع) در بياني شناخت خداوند را آغاز و ريشه دين دانسته مي فرمايد : « اول الدين معرفته ـــ سر آغاز دين شناخت خداست» (2). ارزشهاي اخلاقي در جامعه و رفتار افراد نيز در صورتي كه مبتني بر اصل توحيد باشد - ارزش معنوي و ضمانت اجرايي مي يابد.
در ميان كساني كه معتقد به توحيد باشد ارزش معنوي و ضمانت اجرايي مي يابد. در ميان كساني كه معتقد به توحيد نيستند - اصول اخلاقي معنا و مفهومي درست ندارد و رعايت آداب و اصول اخلاقي بدون ضمانت است.
از سوي ديگر- ميزان ارزش هر شناختي - به قدر ارزش موضوع آن است. شناخت موضوعات ناچيز از ارزشي اندك و شناخت موضوعات مهم - از ارزش بسيار برخوردار است و چون موضوع خداشناسي والاترين و شريف ترين موضوع است از اين رو با ارزشترين گونه شناخت است. چنانكه امام علي (ع) مي فرمايد : « معرفة الله سبحانه اعلي المعارف ـــ شناخت خداوند سبحان بالاترين شناخت هاست» (3). معصوم (ع) در حديثي ديگر- با فضيلت ترين انسانها را كسي مي داند كه نسبت بخدا از شناختي بيشتر برخوردار باشد: « بعضكم اكثر صلاة من بعض و بعضكم اكثر حجا من بعض و بعضكم اكثر صدقة من بعض و بعضكم اكثر صياما من بعض و افضلكم افضلكم معرفة ـــ برخي از شما نماز را و برخي حج و برخي صدقه و برخي روزه را از ديگران بيشتر به جا مي آوريد اما ارزشمندترين شما- كسي است كه از شناختي ارزشمندتر بر خوردار باشد (4).
پي نوشت ها:
(1) بحارالانوار علامه مجلسي ج4ص54
(2) نهج البلاغه ترجمه فيض الاسلام خطبه 1
(3) شرح غرر الحكم و دررالكلم محمد خوانساري ج6ص148
(4) بحار الانوار ج3ص14- مشخص نشدن نام امام معصوم (ع) از سوي راوي حديث بوده است.
برخي منابع:
آموزش عقايد، درس دوم؛ آيه الله مصباح يزدي
عقايد استدلالي، ج 1، درس چهارم ؛ علي رباني گلپايگاني