ماجراي خريد كنيز بانويي با كنيه «ام البنين»، كه مادر بهترين اهل زمين است

نام مادر گرامى امام رضا عليه السّلام «سكن النّوبية» بوده است.[1] كه امروزه در ميان ما شيعيان بيشتر به نام «نجمه» شناخته ميشود. او همچنين به نامهاى «أروى»، «نجمه»، «سمانه»،[2] «تكتم»،[3] «طاهره»، «سمان»[4] نيز ناميده شده است؛ كنيه آن بانو همانند مادر حضرت اباالفضل العباس، «امّ البنين» بوده است.[5] او كنيزي بود از اهالي «نوبه» كه توسط يك برده فروش مغربي، در بازار مدينه به فروش گذاشته شده بود.[6] «نوبه» منطقه اي است بسيار وسيع كه در جنوب كشور مصر قرار دارد و بيشتر ساكنان آن در آن عصر «نصراني» مذهب بودند.[7] پيامبر در چند روايت مردم آن ناحيه را ستوده است و از آنان به خوبي ياد كرده تا آنجا كه در روايتي ميفرمايد: «هر كس برادري ندارد، برادري [ديني] از مردم اين شهر براي خود انتخاب كند».[8] اين روايت به خوبي نشان دهنده شخصيت فردي، اجتماعي و اخلاقي آنان است.
در منابع روايي آمده است كه اين بانو از عاقلترين زنان از نظر دينى و مذهبى بود، و به «حميده» (همسر امام صادق عليه السلام و مادر امام موسي بن جعفر عليه السلام) فوق العاده احترام مي گذاشت تا آن جا كه در مقابل او نمى نشست.[9]
در دستهاي از روايات خريد اين بانو به امام موسي بن جعفر عليه السلام و يكي از ملازمان ايشان به نام «هشام احمر» نسبت داده شده است. در اين گزارش كه با جزئيات نيز بيان شده، به نقل از «هشام أحمر» آمده است:
امام كاظم عليه السّلام به من فرمودند: آيا كسى از اهل مغرب را مى شناسى كه به اين جا آمده باشد؟ عرض كردم: خير. فرمودند: چرا، مردى سرخ روى آمده است، بيا با هم به نزد او برويم، با هم سوار شديم و نزد آن مرد رفتيم، مردى بود از اهل مغرب كه تعدادى برده به همراه داشت، حضرت فرمودند: برده هايت را به ما نشان بده، آن مرد نُه كنيز به حضرت ارائه نمود، امام كاظم عليه السّلام در مورد هر يك از آنان مى فرمود: «نيازى به او ندارم» (اين را نمى خواهم)، سپس فرمودند: بقيّه را نشان بده، مرد پاسخ داد: ديگر چيزى ندارم، حضرت فرمودند: چرا، دارى، نشان بده، مرد قسم خورد: نه به خدا، فقطّ يك كنيزك مريض باقى مانده است، حضرت فرمودند: چه مانعى دارد كه آن را نيز نشان بدهى؟ ولى مرد امتناع نمود، سپس حضرت برگشتند و فرداى آن روز مرا به سراغ آن مرد فرستادند و فرمودند: «به او بگو: آخرش چند؟ و وقتى گفت: فلان قدر، بگو: قبول است، خريدم» هشام مي گويد: «نزد آن مرد رفتم، او گفت: «از فلان قدر كمتر نمى دهم»، گفتم: قبول است، اين پول مال تو، او نيز گفت: آن كنيزك هم مال تو ولى بگو ببينم مردى كه ديروز به همراهت بود، كيست؟ گفتم: مردى است از بنى هاشم، گفت: از كدام تيره بنى هاشم؟ گفتم: از بزرگان آنها است، مرد گفت: بيشتر از اين توضيح بده، گفتم: بيشتر نمى دانم، مرد گفت: بگذار برايت بگويم، اين كنيزك را از دورترين شهرهاى مغرب خريدارى كرده بودم كه زنى از اهل كتاب مرا ديد و گفت: اين كنيزك چطور با تو همراه است؟ گفتم: براى خود خريده ام، زن گفت: اين كنيز نمى تواند و شايسته نيست كه نزد امثال تو باشد، او بايد نزد بهترين مردم روى زمين زندگى كند و بعد از مدّت كمى در آن خانه فرزندى به دنيا خواهد آورد كه مشرق و مغرب عالم در مقابل او خاضع خواهند شد».[10]
موقعى كه امام كاظم عليه السّلام آن كنيز را خريدارى كرد ياران خود را جمع كرد و فرمود: من اين كنيز را نخريدم مگر به فرمان خدا؛ برخي حاضران كه متوجه منظور حضرت نشده بودند از آن حضرت خواستند در اين باره توضيح بيشتري دهد؟ حضرت نيز در پاسخ به آنها فرمود:
در عالم خواب ديدم كه جد و پدرم عليهما السّلام آمدند، با آنان يك قواره ابريشم بود، وقتى آن را باز كردند ديدم آن قطعه ابريشم پيراهنى است و عكس اين كنيز را در آن ديدم، جد و پدرم بمن فرمودند: از اين كنيز پسرى براى تو بوجود مى آيد كه بعد از تو بهترين اهل زمين خواهد بود.
جد و پدرم مرا دستور دادند كه هر وقت آن فرزند متولد شود نام او را على بگذارم، بمن فرمودند: خداى سبحان به واسطه اين مولود عدالت و مهربانى را (در بين مردم) رواج خواهد داد، خوشا به حال كسى كه او را تصديق نمايد، بدا به حال كسى كه با او دشمنى كند و او را تكذيب نمايد».[11]
از عدّه اى از اهالي مدينه روايت شده است كه حضرت رضا عليه السّلام در مدينه در پنجشنبه 11 ربيع الاوّل به سال 153 هجرى و 5 سال بعد از وفات امام صادق عليه السّلام متولّد شدند.[12] برخي نيز سال تولد ايشان را 148 هجري دانسته و روز آن را جمعه 11 ذى القعده دانستهاند.[13]
مدت عمر شريف آن حضرت 49 سال و شش ماه بود. از اين مدّت، 29 سال و دو ماه را با پدر گرامى شان گذراندند و 20 سال و 4 ماه هم بعد از پدرشان كه دوران امامت ايشان بود.[14]
امام رضا عليه السّلام در 29 سال و 2 ماهگي به امامت رسيدند. زماني كه ايشان به امامت رسيد؛ «هارون الرّشيد» خليفه عباسي بود و بر مردم حكومت ميكرد.[15]
پي نوشت: ------------------------
[1] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه حميدرضا مستفيد و علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق، 1372ش، چاپ اول، ج1، ص30.
[2] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه حميدرضا مستفيد و علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق، 1372ش، چاپ اول، ج1، ص30.
[3] . فضل بن حسن طبرسي، زندگاني چهارده معصوم (ترجمه اعلام الوري باعلام الهدي)، مترجم عزير الله عطاردي، تهران، اسلامية، 1390ش، ص423.
[4] . علامه مجلسي، زندگاني امام رضا ع (ترجمه بحار الانوار)، تهران، اسلاميه، 1380ش، ص7.
[5] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه حميدرضا مستفيد و علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق، 1372ش، چاپ اول، ج1، ص30.
[6] . علامه مجلسي، زندگاني امام رضا ع (ترجمه بحار الانوار)، تهران، اسلاميه، 1380ش، ص7.
[7] . ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، چ دوم، 1995م، ج5، ص309.
[8] . ياقوت حموي، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، چ دوم، 1995م، ج5، ص309.
[9] . فضل بن حسن طبرسي، زندگاني چهارده معصوم، مترجم عزير الله عطاردي، تهران، اسلامية، 1390ش، ص423.
[10] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه حميدرضا مستفيد و علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق، 1372ش، چاپ اول، ج1، ص32- 33.
[11] . مسعودي، ترجمه اثبات الوصية، مترجم محمد جواد نجفي، تهران، اسلامية، 1362ش، چ دوم، ص378.
[12] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه حميدرضا مستفيد و علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق، 1372ش، چاپ اول، ج1، ص34.
[13] . فضل بن حسن طبرسي، زندگاني چهارده معصوم، مترجم عزير الله عطاردي، تهران، اسلامية، 1390ش، ص423.
[14] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه حميدرضا مستفيد و علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق، 1372ش، چاپ اول، ج1، ص35.
[15] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ترجمه حميدرضا مستفيد و علي اكبر غفاري، تهران، نشر صدوق، 1372ش، چاپ اول، ج1، ص35.