آيا اين سخن رايج ميان مداحان: «مرا زمين بگذاريد؛ ميخواهم با پاي خود وارد منزل شوم كه دخترم زينب مرا به اين حال نبيند» سنديت دارد؟
جتستجوهاي انجام شده در منابع كهن تاريخي و روايي نتيجهاي را در بر نداشت. اين مطلب حتي در ميان منابع متاخري كه نويسندگان آنها افراد محقق و پژوهشگرند نيز مشاهده نشد. به عنوان نمونه علامه «سيد محسن امين» به جمع آوري آنچه از منابع كهن در اين باره بر جاي مانده پرداخته است. او درباره وقايع پس از ضربت خوردن اميرمومنان علي عليهالسلام تا ورود آن حضرت به خانه مطالبي را به صورت زير گردآوري كرده است كه عينا متن آن ارائه ميگردد:
« قال ابن الأثير: و قدم علي ع جعدة بن هبيرة ابن أخته أم هانئ يصلي بالناس الغداة[1] قال الشيخ في الأمالي و خرج الحسن و الحسين ع و أخذا ابن ملجم و أوثقاه، و احتمل أمير المؤمنين ع فادخل داره فقعدت لبابة عند رأسه و جلست أم كلثوم عند رجليه ففتح عينيه فنظر إليهما فقال الرفيق الأعلى خير مستقرا و أحسن مقيلا[2] ... »[3]
در منابع متاخري كه دقت در روايت تاريخ را مد نظر داشتهاند نيز آمده اينگونه آمده است:
او [ابن ملجم] را محاصره كردند و گرفتند و وردان كشته شد ولى شبيب نجات يافت. ام كلثوم دختر على فرياد مىزد و مىگريست و گفت: آرى به خدا قسم، بر پدرم باكى نيست و خدا جزاى تو را مىدهد! ابن ملجم گفت: اگر بر پدرت باكى نيست پس براى چه كسى گريه مىكنى؟ به خدا سوگند، او را با شمشيرى زدهام كه به هزار درهم خريدهام و هزار درهم دادهام آن را زهرآگين كردهاند، اگر بر من خيانت كند، خدا از رحمتش دور سازد! و اگر اين ضربت را به همه قبيله مضر تقسيم مىكردم يك نفر از آنها زنده نمىماند و على (ع) از محراب عقب رفت و جعدة بن هبيره با مردم نماز صبح را خواند و على (ع) را به دار الاماره بردند ... [4]
در اين ميان هرگز سخني از زينب و ديدار ايشان با اميرمومنان ذكر نشده است.
پي نوشت: --------------------
[1] . ابن اثير به اين مطلب در كتاب الكامل في التاريخ، ج3، ص390 اشاره كرده است. مشخصات كتابنامه اي اين سند نيز چنين است: بيروت، دار الصادر، 1385ش .
[2] . شيخ طوسي، الامالي، قم، دار الثقافه، 1414ق، ص365.
[3] . الامين, اعيان الشيعه, بيروت، دار التعارف، 1403ق، ج1, ص352
[4] . سبط بن جوزي، تذكرة الخواص, قم، شريف رضي، 1418ق، ص162.