مركز پاسخگويي به سوالات ديني انوارطاها

احكام شرعي

تفسير

تاريخ

كتابخانه

اعتقادات

مشاوره

ويژه ها

نماز

پاسخگويي آنلاين (ساعت پاسخگوي احكام شرعي 20 الي 21:30 شب10 صبح الي 11:30 ظهر)
0.0 (0)

آيا جابر، اهل بيت را در روز اربعين ملاقات نموده است؟

/UploadedData/1/Contents/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%8610_1_1.jpg

در ميان شيعه مشهور است كه در روز بيستم صفر، صحابي بزرگ رسول‌ خداˆ، جابر‌بن‌عبدالله انصاري،[1] قبر مطهر امام حسين عليه‌السلام را زيارت كرد و اهل‌بيت نيز كه در همان روز، در راه بازگشت از شام به كربلا رسيده بودند، جابر را در آنجا ملاقات كردند. همچنين مشهور است كه در اين روز سر امام حسين† به بدن ملحق شد.
شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حلي در اين ‌باره چنين نگاشته‌اند: «روز بيستم صفر روزي است كه اهل‌بيت امام حسين† از شام به‌سوي مدينه بازگشتند. همچنين در اين روز، جابر‌بن‌عبدالله انصاري (صحابي رسول‌ خداˆ) براي زيارت امام حسين† از مدينه به كربلا رفت و او نخستين كسي بود كه قبر امام حسين† را زيارت كرد».[2]
داستان جابر و زيارت قبر امام حسين† در منابع تاريخي، با دو روايت آمده است. نخست نقل ابوجعفر محمد‌بن‌ابي‌القاسم طبري امامي (از دانشمندان قرن ششم) است كه در كتاب بشارة المصطفي لشيعة المرتضي به‌تفصيل و به‌طور مسند، داستان زيارت جابر و عطيّة عَوْفي را گزارش كرده است؛ اما در آن سخني از ملاقات وي با اهل‌بيت امام حسين† به ميان نياورده است. روايت دوم، گزارش سيد‌بن‌طاووس است كه زيارت جابر و جمعي از بني‌هاشم را، به‌اختصار بيان كرده است؛ اما به آن، ماجراي ملاقات جابر را با اسراي اهل‌بيت، كه از شا‎م بازمي‌گشتند، افزوده است؛ بدون اينكه روز وقوع اين ملاقات را مشخص كند. در اينجا ابتدا گزارش طبري و سپس گزارش ابن‌طاووس را نقل مي‌كنيم.
ابوجعفر محمدبن‌ابي‌القاسم طبري به سندش از عطية‌بن‌سعد‌بن‌جنادة كوفي جُدَلي[3] نقل كرده كه گفت:
با جابر‌بن‌عبدالله به‌قصد زيارت امام حسين† به راه افتاديم. چون به كربلا رسيديم، جابر به‌سوي فرات رفت و غسل كرد؛ سپس پارچه‎اي به كمر بست و پارچه‎اي به دوش انداخت و عطر زد، و آن‌گاه ذكرگويان به‌سوي قبر امام† رفت. وقتي نزديك قبر شد، گفت: دستم را بگير و روي قبر بگذار. من دستش را روي قبر گذاشتم. جابر خود را به روي قبر انداخت و آن‌قدر گريه كرد كه بي‎هوش شد. من بر او آب پاشيدم تا به هوش آمد. آن‌گاه سه بار گفت: يا حسين. سپس گفت: «دوست پاسخ دوستش را نمي‎دهد». بعد ادامه داد: «اما چگونه پاسخ دهي، درحالي‌كه رگ‎هاي گردنت را بريده و بين سر و بد‎نت جدايي انداخته‌اند. گواهي مي‎دهم كه تو فرزند خاتم پيامبران و پسر سرور مؤمنان و هم‎پيمان تقوا و از نسل هدايت و پنجمين نفر از اصحاب كسايي؛ فرزند سرور نقيبان و پسر فاطمهƒ، سرور زناني، و چرا چنين نباشي كه سالار پيامبران با دست خويش غذايت داده و در دامان متقين تربيت شده‎اي و از سينة ايمان شير خورده‎اي و از دامان اسلام برآمده‎اي. خوشا به حالت در زندگاني و در مرگ. اما دل‌هاي مؤمنان در فراق تو ناخشنودند؛ اما شك ندارند كه آنچه بر تو گذشت، خير بوده است. سلام و خشنودي خدا بر تو باد. شهادت مي‎دهم كه تو همان راهي را رفتي كه برادرت يحيي‌بن‌زكريا پيمود».
آن‌گاه نگا‎هي به اطراف قبر افكند و گفت: «سلام بر شما اي جان‎هاي پاك كه در آستان حسين† فرود آمديد. گواهي مي‎دهم كه شما نماز را برپا داشتيد‎ و زكات پرداختيد، امربه‌معروف و نهي‌ازمنكر كرديد و با ملحدان جهاد نموديد و خدا را پرستيديد تا آنكه مرگ شما فرارسيد. سوگند به خدايي كه محمدˆ را به‌حق فرستاد، ما در راهي كه رفتيد، شريك شماييم».
به جابر گفتم: «چگونه با آنان شريكيم، درحالي‌كه نه [با آنان] دشتي پيموديم و نه از بلندي و كوهي بالا رفتيم و نه شمشير زديم؛ اما اينان سر از پيكرهايشان جدا شد؛ فرزندانشان يتيم، و همسرانشان بيوه شدند؟»
جابر گفت: «اي عطيه، از حبيبم رسول‌ خداˆ شنيدم كه مي‎فرمود: هركس گروهي را دوست بدارد، در عمل آنان شريك است. سوگند به آن‌كه محمدˆ را به‌حق به پيامبري فرستاد، نيت من و نيت يارانم همان است كه حسين† و اصحابش داشتند. مرا به‌سوي خانه‎هاي كوفيان ببر». چون مقداري راه رفتيم، جابر به من گفت: «اي عطيه، به تو وصيتي بكنم؟ گمان نكنم پس از اين سفر، ديگر تو را ببينم. دوستدار خاندان محمدˆ را دوست بدار، تا وقتي در دوستي باقي‎ است. دشمن خاندان محمدˆ را نيز تا زماني كه دشمني مي‌كند، دشمن بدار؛ هرچند اهل نماز و روزة بسيار باشد. با دوستدار آل ‌محمدˆ مدارا كن، كه هرچند به سبب گناهانش بلغزد،‌ گام ديگرش با محبت اين خاندان ثابت مي‎ماند. دوستدار آل ‌محمدˆ به بهشت مي‎رود و دشمنشان به دوزخ».[4]
چنان‌كه ملاحظه مي‌شود، در گزارش بالا، هيچ سخني از رسيدن اهل‌بيت به كربلا و ديدار جابر با آنها، به ميان نيامده است.
اما سيدبن‌طاووس قضية زيارت جابر را اين‌گونه گزارش كرده‎ است:
چون اهل‌بيت حسين† از شام به عراق رسيدند، به راهنماي كاروان گفتند: ما را از كربلا عبور بده. هنگامي‌ كه اهل‌بيت به قتلگاه رسيدند، جابر‌بن‌عبدالله انصاري و جمعي از بني‎هاشم و مردان خاندان رسول‌ خداˆ را ملاقات كردند كه براي زيارت قبر حسين† آمده بودند. همه شروع به گريه و ناله كردند و بر صورت‎هايشان مي‎زدند و به‌گونه‎اي عزاداري و نوحه‌سرايي مي‎كردند كه جگرها را آتش مي‎زد. زنان منطقة عراق نيز نزد اهل‌بيت آمدند و آنان نيز چند روزي عزاداري كردند.[5]
در اين گزارش گرچه به حضور هم‌زمان اهل‌بيت و جابر در كربلا اشاره شده، تصريح نشده است كه اين واقعه در روز بيستم صفر بوده است.
در اين‌ باره قول ديگري هم هست كه اربعين را روز رسيدن اسرا از شام به كربلا معرفي مي‌كند. سيدبن‌طاووس در اين ‌باره مي‎نويسد: «در غير كتاب مصباح المتهجد آمده است كه اهل‌بيت روز بيستم صفر از شام به كربلا رسيدند».[6]
تعيين زمان حضور اهل‌بيت امام حسين† در كربلا بعد از شهادت آن حضرت، يكي از مسائل مبهم و پيچيده در تاريخ عاشوراست؛ چراكه بيشتر منابع حديثي و تاريخي در اين ‌باره گزارش‌هاي مجملي دارند كه از آنها نمي‌توان به‌طور قطعي نتيجه‌ گرفت كه اين حادثه در روز بيستم صفر سال 61 رخ داده است. آنچه بسياري از منابع كهن از آن سخن گفته‎اند، اين است كه در اين روز، سرِ امام حسين† به بدنش ملحق شده است. همچنين گفته‌اند بيستم صفر روزي است كه خاندان امام حسين† از شام به مدينه بازگشتند. از قول سيد‌بن‌طاووس خوانديم ‌كه اهل‌بيت، روز بيستم صفر از شام به كربلا رسيدند.
مجموع اين اقوال و گزارش‌ها سبب شده تا در قرون متأخر، دو ديدگاه متفاوت دربارة اين موضوع، در ميان انديشمندان شيعه پديد آيد: گروهي بر ورود اهل‌بيت به كربلا در بيستم صفر سال 61 قمري (اربعين اول) پافشاري مي‌كنند، و دسته‌اي ديگر منكر وقوع اين ماجرا در اربعين اول هستند.[7]
 
پي نوشت: ---------------------
[1]. جابربن‌عبدالله‌بن‌عمروبن‌حزام (حرام) ‌بن‌ثعلبة انصاري، از اصحاب برجستة رسول ‌خداˆ، اميرالمؤمنين† و چهار امام بعدي بوده است (خويي، معجم رجال ‌الحديث، ج4، ص330) و در عقبة دوم، هنگامي‌ كه كودكي بيش نبود، همراه پدرش در ميان هفتاد تني بود كه با رسول ‌خداˆ بيعت كردند، و در بيعت رضوان (شجره) نيز شركت داشت (طبراني، المعجم الكبير، ج2، ص180ـ181). كشّي دربارة او نوشته است: «جابر از پيشتازان گردآمده اطراف علي† و جزو گروه هفتادنفره در پيمان عقبة دوم و آخرين باقي‌مانده از اصحاب رسول ‌خداˆ و از پيروان اهل‌بيت بود. وي با عمامه‌اي سياه بر سر، در مسجد مي‎نشست و صدا مي‎زد: "يا باقرالعلم" و با تكيه بر عصايش در كوچه‎هاي مدينه و مجالس آنان مي‎‎گشت و مي‎گفت: "علي† برترين بشر است. هركس نپذيرد، كافر است. اي گروه انصار! فرزندانتان را بر محبت علي تمرين دهيد. هريك از آنان اين محبت را نپذيرفت، دربارة نطفه‎اش از مادرش سؤال كنيد". وي چون پير شده بود، حجاج با او كاري نداشت» (شيخ طوسي، اختيار معرفة ‌الرجال، ج1، ص38، ح78 و ص41، ح87 ـ88 و ص44، ح93 و ص124ـ125، ح195). آيت‌الله خويي دربارة وي مي‎نويسد: «جابر از ياران رسول‌ خداˆ و از بهترين ياران اميرالمؤمنين† و از گروه شرطة‌الخميس بود» (خويي، معجم رجال ‌الحديث، ج4، ص330). كليني با سند صحيح خود از امام باقر† دربارة وي روايت كرده كه جابر هيچ‌گاه دروغ نگفته است (همان، ص334). گزارش‎هاي تاريخي دربارة شمار غزواتي كه جابر در آنها شركت داشته است، يك‌سان نيست. طبراني معتقد است كه وي در سيزده غزوه شركت داشته است (طبراني، المعجم الكبير، ج2، ص182). شيخ طوسيŠ گفته است كه جابر در جنگ بدر و هجده غزوة ديگر، پيامبرˆ را همراهي كرده است (شيخ طوسي، رجال ‌الطوسي، ص31ـ32). به ‌گفتة ابن‌اثير، جابر در هفده غزوه شركت كرده و به سبب منع پدرش، در جنگ بدر و اُحُد حضور نيافته است. اما كلبي معتقد است كه جابر در اُحد نيز شركت داشته است. گفته شده كه وي در هجده جنگ شركت جسته و در جنگ صفين نيز علي را همراهي كرده است (ابن‌اثير، اُسْدُ الْغابَة، ج1، ص307). در عظمت علمي جابر همين بس كه ذهبي وي را فقيه و مفتي مدينه در زمان خود معرفي كرده است (شمس‌الدين ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج4، ص100). جابر از صحابه‌اي است كه راويان بسياري از وي حديث نقل كرده‎اند. برخي تعداد احاديث وي را تا 1540 حديث نوشته‎اند (همان، ج3، ص101). جابر در سال 78 قمري (شيخ طوسي، رجال ‌الطوسي، ص32) درحالي‌كه بيش از نود سال داشت، چشم از جهان فروبست.
[2]. شيخ مفيد، مسارّ الشيعة، ص46؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجّد، ص787؛ رضي‌الدين ‌علي‌بن‌يوسف‌بن‌مطهر حلي، العُدَد القوية، ص219.
[3]. عطية‌بن‌سعد‌بن‌جنادة عَوْفي جُدَلي قيسي (منسوب به بَني‌جُدَيلَه)، يكي از تابعان و محدثان و مفسران بزرگ شيعه است كه توفيق همراهي جابر را در زيارت قبر امام حسين† داشته است و او را مي‎توان دومين زاير امام حسين† دانست. او از اهل كوفه بود و در زمان خلافت اميرالمؤمنين† ديده به جهان گشود. مادرش كنيزي رومي بوده است. دربارة انتخاب نامش گفته‌اند وقتي تازه چشم به جهان گشوده بود، پدرش از اميرالمؤمنين خواست كه نامي براي وي انتخاب كند. حضرت فرمود: هذا عطية‌ الله؛ «او هدية خداوند است». ازاين‎رو نام او را «عطيه» گذاشتند و حضرت صد درهم از بيت‌‎المال براي او مقرر كرد و به پدرش سعد داد. عطيه در جريان قيام عبدالرحمن‌بن‌محمد‌بن‌اشعث بر ضد حجاج‌بن‌يوسف ثقفي همراه عبدالرحمن بود و پس از شكست سپاه ابن‌اشعث، به فارس گريخت. حجاج در نامه‌اي به محمد‌بن‌قاسم ثقفي، حاكم فارس، دستور داد كه عطيه را فراخوانده، او را ملزم به لعن علي كند، و اگر از اين كار سر باز زد، چهارصد ضربه شلاقش زده، موي سر و ريشش را بتراشد. اما عطيه حاضر به لعن علي† نشد و ضربات شلاق و تحمل اهانت در راه دوستي با اميرالمؤمنين† را به جان خريد. هنگامي كه قُتَيْبَه حاكم خراسان شد، عطيه نزد او رفت و تا هنگامي كه «عمربن‌هبيره» حاكم عراق شد، در خراسان اقامت داشت. آن‌گاه نامه‎اي به ابن‌هبيره نوشت و براي بازگشت به كوفه اجازه خواست. ابن‌هبيره با درخواست وي موافقت كرد و عطيه تا زمان وفاتش در سال 111 قمري در كوفه زيست. (ا‌بن‌سعد، الطبقات الكبري، ج6، ص304؛ طبري، المنتخب من ذيل ‌المذيل، ص128‌). عطيه تفسيري بر قرآن دارد كه در پنج جزء گرد آمده است. وي مي‎گويد: من سه بار تفسير قرآن، و هفتاد بار قرائت قرآن را، بر ابن‌عباس عرضه داشتم (شيخ‌عباس قمي، سفينة ‌البحار، ج6، ص296).
[4]. خرجتُ مع جابر ‌بن‌ عبدالله الأنصاريŠ زائرين قبر الحسين‌ بن‌ علي بن‌ ابي ‌طالب فلما وردنا كربلا دنا جابر من شاطئ الفرات فاغتسل ثم اتزر بإزار وارتدي بآخر، ثم فتح صرة فيها سعد فنثرها علي بدنه، ثم لم يخط خطوة إلا ذكر الله تعالي، حتي إذا دنا من القبر قال: المسنيه، فألمسته، فخرّ علي القبر مغشيا عليه، فرششت عليه شيئا من الماء، فلما أفاق قال: يا حسين ثلاثا، ثم قال: حبيب لا يجيب حبيبه. ثم قال: واني لك بالجواب وقد شحطت أوداجك علي اثباجك وفرق بين بدنك ورأسك، فأشهد انك ابن ‌خاتم النبيين وابن ‌سيد المؤمنين وابن‌ حليف التقوي وسليل ‌الهُدي وخامس أصحاب الكسا وابن ‌سيد النقباء وابن ‌فاطمة سيدة النساء، وما لك لا تكون هكذا وقد غذتك كف سيد المرسلين وربيت في حجر المتقين ورضعت من ثدي الايمان وفطمت بالاسلام، فطبت حيا وطبت ميتا، غير أن قلوب المؤمنين غير طيبة لفراقك ولا شاكة في الخيرة لك. فعليك سلام الله ورضوانه، وأشهد انك مضيت علي ما مضي عليه أخوك يحيي بن‌ زكريا. ثم جال ببصره حول القبر وقال: السلام عليكم أيتها الأرواح التي حلت بفناء الحسين وأناخت برحله، وأشهد أنكم أقمتم الصلاة وآتيتم الزكاة وأمرتم بالمعروف ونهيتم عن المنكر وجاهدتم الملحدين وعبدتم الله حتي أتاكم اليقين، والذي بعث محمدا بالحق نبيا لقد شاركناكم فيما دخلتم فيه. قال عطية: فقلت له: يا جابر، كيف ولم نهبط واديا ولم نعل جبلا ولم نضرب بسيف، والقوم قد فرق بين رؤوسهم وأبدانهم وأوتمت أولادهم وأرملت أزواجهم؟ فقال لي: يا عطية سمعت حبيبي رسول ‌اللهˆ يقول: من أحبّ قوما حشر معهم ومن أحب عمل قوم أشرك في عملهم، والذي بعث محمدا بالحق نبيا، ان نيتي ونية أصحابي علي ما مضي عليه الحسين† وأصحابه؛ خذني نحو أبيات كوفان. فلما صِرْنا في بعض الطريق قال لي: يا عطية هل أوصيك وما أظن انني بعد هذه السفرة ملاقيك؛ أحبب محب آل محمد‰ ما أحبهم وابغض مبغض آل محمد ما أبغضهم وإن كان صوّاما قوّاما، وارفق بمحب محمد وآل محمد، فإنه إن تزلّ له قدم بكثرة ذنوبه ثبتت له أخري بمحبتهم، فان محبهم يعود إلي الجنة ومبغضهم يعود إلي النار (ابوجعفر محمدبن‌ابي‌القاسم طبري، بشارة ‌المصطفي لشيعة ‌المرتضي†، ص74ـ75). خوارزمي نيز اين جريان را با تفاوت‎هايي، گزارش كرده است (خوارزمي، مقتل ‌الحسين، ج2، ص190ـ191). در برخي گزارش‌ها نام راوي عطا ثبت شده است كه به نظر مي‎رسد مراد از عطا، همان عطيه باشد؛ چنان‌كه محدث نوري نيز اين احتمال را داده است (نوري طبرسي، لؤلؤ و مرجان، ص156). محقق قاضي طباطبايي نيز بر اين امر (يكي بودن عطيه با عطا)، دليل آورده است (سيدمحمدعلي قاضي طباطبايي، تحقيق دربارة اول اربعين سيد‌الشهدا، ص203ـ208).
[5]. سيدبن‌طاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص225. اين گزارش را ابن‌نما حلي نيز به‌اختصار نقل كرده است (ابن‌نما، مُثير الاحزان، ص107).
[6]. سيدبن‌طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنة، ج3، ص100.
[7] . لازم به ذكر است كه ما در همين سايت (انوار طه) به هر دو نظريه اشاره كرده و انديشمنداني را كه قائل به اين اقوال هستند نام برده‌ايم.
اسيران حسين دمشق سر امام سر سيد الشهدا
سر شهدا سرها سرهاي شهدا شام كوفه
همراه شدن همراهي
كاربر گرامي سوالات خود را از بخش "ارسال سوال ديني " ارسال كنيد.
Parameter:9238!model&78 -LayoutId:78 LayoutNameالگوي داخلي+تاريخ+++++++