چرا خداوند در تدبير عالم، از ابليس بهره نگرفته؟

سوره كهف، آيه 51: («...وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً»): "من هرگز گمراه كنندگان را دستيار خود انتخاب نمى كنم"
" عضد" به معناى ما بين مرفق و شانه آدمى است كه به طور استعاره در ياور نيز به كار مى رود هم چنان كه در كلمه " يد" نيز اين استعاره معمول است، و در اينجا همين معناى استعاره اى مقصود است.
هر نوع از انواع مخلوقات به فطرت خود متوجه به سوى كمال خويش است كمالى كه مختص به او است. و اين براى كسى كه در وجود انواع موجودات تتبع و در احوال آنها امعان نظر كرده باشد ضرورى و واضح است. هدايت الهى هدايتى است عمومى كه تمام موجودات را در برگرفته است، هم چنان كه خداوند در جاي ديگر از كلام خود فرموده: " الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى" [1].
اما شيطان ها اشرارى هستند مفسد و گمراه كننده كه فرض مدبر بودن آنها در آسمانها و زمين، فرضى است كه با غرض خداوند در هدايت متناقض است، به اين معنى كه اگر خدا چنين اجازه اى به شيطان ها بدهد سنت خود را در خصوص عموميت هدايت نقض كرده و براى اصلاح امر انسان ها و هدايت آنان به كسى متوسل شده كه كارش درست ضد اصلاح و هدايت، يعنى افساد و اضلال است و چنين فرضى محال است. و همين است معناى جمله" وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً" كه ظاهر در اين مى باشد كه سنت خداى عز و جل اين است كه " گمراه كنندگان را كارگردان و ياور خود نگيرد" يعنى آفرينش بر پايه راستى و درستى و هدايت است، موجودى كه برنامه اش اضلال و افساد است در اداره اين نظام، جايى نمى تواند داشته باشد، چرا كه او درست در جهت مخالف نظام آفرينش و هستى است، او خرابكار است و ويرانگر، نه مصلح و تكامل آفرين.
و اين يك درس بزرگ است براى همگان كه در كارهاى جمعى، همواره كسانى را به يارى بطلبند كه هم خودشان در خط صحيح حق و عدالت باشند و هم دعوت كننده به چنين خطى، و بسيار ديده ايم افراد پاكى را كه به خاطر عدم دقت در انتخاب دستياران خود گرفتار انواع انحرافها و مشكلات و انواع ناكاميها و بدبختي ها شده اند، جمعى از گمراهان و گمراه كنندگان دور آنها را گرفته، و نظام كارشان را به تباهى كشيده اند، و سرانجام همه سرمايه هاى انسانى و اجتماعي ايشان را بر باد داده اند.
در تاريخچه كربلا چنين مى خوانيم كه امام حسين (ع) سرور شهيدان در ميان راه به «عبيد اللَّه بن حر» برخورد كرد، امام (ع) به ديدن "عبيد اللَّه" رفت و او احترام فراوان نمود، اما هنگامى كه امام او را دعوت به يارى نمود، او سوگند ياد كرد كه از كوفه بيرون نيامده مگر به خاطر اينكه از اين جنگ كناره گيرى كند، سپس اضافه كرد من مى دانم اگر با اين گروه نبرد كنى، نخستين كشته خواهى بود، ولى اين شمشير و اسبم را تقديم شما مى كنم. امام صورت از او برگرداند و فرمود: "هنگامى كه از جان خود مضايقه دارى نيازى به مال تو نداريم". سپس اين آيه را تلاوت كرد، وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً (اشاره به اينكه تو گمراهى و گمراه كننده، و شايسته دستيارى نيستى)[2].
پي نوشت:
[1] سوره طه/ آيه 5.
[2] نور الثقلين جلد 3 صفحه 268؛ به نقل تفسير نمونه.
ترجمه تفسير الميزان، ج13، ذيل آيه مورد بحث.
تفسير نمونه، ج12، ذيل آيه مورد بحث.