«عبدالله بن حسن(ع)»؛ از تقديم دست، تا ملحق شدن به اجداد بزرگوار(عليهم السلام)
برخي مادرش را كنيزي[1] بهنام «نُفيله»[2] يا «حبيبه» از اسيران حبشه خواندهاند،[3] و برخي ديگر مادرش را دختر سَليلبنعبدالله بَجَلي نوشتهاند.[4] عبدالله نوجواني نابالغ بود[5] كه در روز عاشورا، زماني كه امام حسين عليه السلام تنها مانده و در محاصرة دشمن قرار گرفته بود،[6] به كمك عمويش شتافت و با تير حرملةبنكاهل[7] يا شمشير ابجربنكعب[8] به شهادت رسيد.
چگونگي حضور او در ميدان نبرد و شهادتش :
عبداللهبنحسنبنعلي عليه السلام ، كه نوجواني نابالغ و [در زيبايي] همانند ماه شب چهارده بود،[9] از پيش زنان بيرون آمد و كنار عمويش حسين عليه السلام ايستاد. زينب سلام الله عليها، دختر علي عليه السلام ، خود را به او رساند تا او را نگه دارد. حسين عليه السلام به خواهرش فرمود: خواهرم او را نگه دار. عبدالله نپذيرفت و بهشدت مقاومت كرد و گفت: به خدا، از عمويم جدا نميشوم. ابجربنكعب[10] با شمشير به طرف حسين عليه السلام حمله كرد. آن نوجوان گفت: يَا ابنالْخَبِيثَة أ تَقْتُلُ عَمِّي؟ «اي ناپاكزاده، عمويم را ميكشي؟». ابجر شمشيري [بهسوي حسين عليه السلام] حواله كرد و عبدالله دستش را مقابل آن گرفت و دستش جدا گرديد و از پوست آويزان شد. عبدالله صدا زد: اي مادر. امام حسين عليه السلام او را در آغوش كشيد و فرمود: اي برادرزاده، برآنچه پيش آمد، صبر كن و اميد خير ازسوي خدا داشته باش. خداوند تو را به پدران شايستهات، به رسول خدا صلي الله عليه و آله، عليبنابيطالب عليه السلام، حمزه، جعفر و حسنبنعلي ملحق ميكند.[11] سپس حسين عليه السلام دستش را به آسمان بلند كرد و گفت:
«خدايا، باران آسمانت را از آنان بازدار و آنان را از بركات زمين محروم كن.[12] خداوندا، اگر آنان را تا مدتي (از نعمتهايت) برخوردار كردي، در ميانشان تفرقه و جدايي بينداز و آنها را فرقهها و گروههاي پراكنده قرار بده و هميشه حاكمان را از آنان ناخشنود ساز؛ چراكه آنان ما را دعوت كردند تا ياريمان كنند، اما بر ما ستم روا داشته، ما را كشتند».[13]
در پايان لازم به ذكر است:
در برخي منابع آمده است كه امام حسين عليه السلام قبل از شهادتش، دخترش سكينه را به عقد وي درآورده بود.[14] اما با توجه به اينكه طبق نقل اكثر مورخان معتبر، عبدالله در آن زمان نوجواني نورس و نابالغ بوده است، ماجراي اين عقد پذيرفتني به نظر نميرسد. اگر ازدواج برادرش ابوبكر با سكينه درست باشد، شايد بتوان گفت اين دو ماجرا، باهم اشتباه شده است.
پي نوشت: --------------------
[1]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص20؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص468؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص89؛ فُضَيْلبنزَبير، «تَسْمِيَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحسين»، فصلنامة تراثنا، ش2، ص150.
[2]. سبط ابنجوزي، تذكرة الخواص، ص215.
[3]. ابنفندق، لباب الانساب، ج1، ص342.
[4]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص89.
[5]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص110.
[6]. همان؛ نيز ر.ك: ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص116.
[7]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص468؛ فُضَيْلبنزَبير، «تَسْمِيَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحسين»، فصلنامة تراثنا، ش2، ص150
[8]. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص116؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص110.
[9]. ابنكثير، البِداية والنِّهاية، ج8، ص203.
[10]. طبري، «بحربنكعب» نوشته است (تاريخ الامم والملوك، ج5، ص451).
[11]. طبري، همان؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص116؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص110؛ بلاذري، انساب الاشراف، ج3، ص408؛ ابنكثير، البِداية والنِّهاية، ج8، ص203. ابننما و سيدبنطاووس بعد از جملة امام كه فرمود: يلحقك بابائك الصالحين، ميافزايند: در اين هنگام حرمله، تيري رها كرد و آن كودك را به شهادت رساند (ابننما، مثير الاحزان، ص74؛ سيدبنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص173). طبري نيز قاتل او را حرمله ميداند (تاريخ الامم والملوك، ج5، ص468).
[12]. طبري، تاريخ الامم والملوك، ج5، ص451.
[13]. اللّهم امْسك عنهم قَطْر السّماء وامْنعهم بركات الارض، اللّهم فَاِنْ متّعتَهم الي حينٍ فَفَرّقهم فرقاً وَاجعلهم طرائق قدداً وَلاترض عنهم الولاة ابداً فانّهم دَعوْنا لينصرونا فَعَدوا عَلينا فَقتلونا (طبري، تاريخ الامم والملوك، ج5، ص451؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص110ـ111؛ طبرسي، اعلام الوري بأعلام الهدي، ص244).
[14]. بَلاذُري، انساب الاشراف، ج2، ص416؛ علوي (عمري)، اَلْمُجْدِي في انساب الطالبيين، ص201.