سرهاي شهداي كربلا و اسرا با هم به شام فرستاده شدند يا جداگانه

درباره اينكه آيا اسرا همراه با سرهاي شهدا به شام برده شدند يا جداگانه، و نيز اينكه چه كساني مسئول بردن اسرا و سرها به شام بودهاند، ميان مورخان و مقتل نويسان اتفاقنظر نيست. رأي مشهور در ميان مورخان اين است كه ابتدا سرها، و سپس اسرا به شام فرستاده شدند. بعضي نيز گزارش كردهاند كه ابنزياد، زَحرِبنقَيْس[1] را خواست و سر امام حسين عليهالسلام و سرهاي يارانش را به او داد تا نزد يزيد ببرد. ابوبُرْدَةبنعَوْف اَزْدِي[2] و طارِقبنابيظَبْيان اَزْدِي[3] با گروهي از كوفيان، زَحْر را همراهي ميكردند.[4] برخي ديگر گفتهاند: ابنزياد، اسرا را به همراه مُحَفِّزبنثعْلَبَه و شمربنذيالجوشن به شام فرستاد[5] و آنان در راه به گروهي كه سرها را به شام ميبردند، ملحق شدند.[6]
در مقابل، گزارشهاي مجملي نيز در دست است كه زَحرِبنقَيْس را پيك ابنزياد به دربار يزيد،[7] و مُحَفَِّزبنثَعلبه را حامل سر امام معرفي ميكنند.[8]
دِيْنَوَري نوشته است اسراي اهلبيت را زَحرِبنقَيْس، مُحَفِّزبنثَعلَبة عائذي و شمربنذيالجوشن به شام نزد يزيد بردند و همگي به همراه سر امام حسين بر يزيد داخل شدند و سر امام جلوي او نهاده شد. دينوري از سرهاي ديگر شهيدان كربلا سخني به ميان نياورده است.[9]
سيدبنطاووس نگاشته است: يزيد در پاسخ نامة ابنزياد كه او را از كشتن امام حسين و اسارت خاندانش آگاه كرده بود، به وي فرمان داد كه سر حسين و يارانش را همراه با خاندانش به شام بفرستد. ابنزياد، مُحَفِّزبنثَعْلَبه را خواست و سرها و اسيران را به او تحويل داد و او آنها را به شام برد.[10]
در ارزيابي گزارشهاي يادشده ميتوان گفت ديدگاه مشهور، يعني فرستادن سريع سرهاي شهدا به شام، و سپس فرستادن اسرا به دنبال آنها، منطقيتر و معقولتر به نظر ميرسد؛ زيرا آنها مشتاق بودند كه به نشانة پيروزي، هرچه زودتر سر بريدة امام را نزد يزيد بفرستند. گزارشهاي ديگر، حاكي از بيدقتي مورخان در فرق نهادن ميان حاملان سر و حاملان اسرا به شام است كه درنتيجه سبب خلط يك گروه با گروه ديگر شده است.
پي نوشت: -------------------------
[1]. زَحربنقيس در واقعه كربلا در سپاه عمر سعد حضور يافت و ابوبكربنعلي را به شهادت رساند (خوارزمي، مقتل الحسين، ج2، ص28).
[2]. ابوبُرْدَةبنعَوْف اَزْدِي، به گفتة پيران قبيلة ازْد، عثمانيمذهب و از متخلفان جنگ جمل و معترضان به اميرالمؤمنين بود، اما چون اميرالمؤمنين به اعتراض او پاسخ قانعكننده داد، او قانع شد و حق را به حضرت داد. وي باآنكه در نبرد صفين در صف ياران امام علي بود، چون بصيرت و اعتقاد راسخي نداشت، پس از بازگشت از صفين، پنهاني با معاويه مكاتبه، و از او حمايت كرد. به همين دليل معاويه ملكي را در فَلوجة عراق به او بخشيد و همواره بذل و بخشش به او را ادامه داد (مِنْقَري، وقعة صفين، ص4ـ5؛ شيخ مفيد، الامالي، مجلس 15، ص129).
[3]. مورخان و رجالشناسان دربارة او سخن چنداني ننوشتهاند. تنها ابنعساكر او را از تابعانِ ساكن در عراق دانسته است (ابنعساكر، تاريخ دمشق الكبير، ج26، ص298). اما پدر وي يعني ابوظَبْيان حُصَيْنبنجُنْدَب، بر اساس برخي گزارشها، از بزرگان قبيلة اَزْد بوده است. چنانكه نقل كردهاند، پيامبر به وي نامه نوشت و او و قومش را به اسلام دعوت كرد و او به همراه چند نفر در مكه به پيامبر پيوست (همان، ج12، ص129؛ ابنحجر، الاصابة في تمييز الصحابة، ج1، ص615).
[4]. بَلاذُري، انساب الاشراف، ج3، ص415؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص459؛ شيخ مفيد، الإرشاد، ج2، ص118.
[5]. بَلاذُري، انساب الاشراف، ج3، ص416؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص460ـ463؛ ابنكثير، البداية و النهاية، ج8، ص211..
[6]. شيخ مفيد، الإرشاد، ج2، ص119؛ طبرسي، اعلام الوَري باعلام الهُدي، ص248.
[7]. ابنسعد، «ترجمة الحسين و مقتله»، فصلنامة تراثنا، ش10، ص190. اما سيدبنطاووس نگاشته است: «ابنزياد با نامهاي، يزيد را از شهادت امام آگاه كرد»؛ اما نامي از حامل نامه نبرده است (سيدبنطاووس، اَلْمَلْهُوف عَلي قَتْلَي الطُّفُوف، ص207).
[8]. ابنسعد، «ترجمة الحسين و مقتله»، فصلنامة تراثنا، ش10، ص191؛ بَلاذُري، انساب الاشراف، ج3، ص416.
[9]. دينوري، الاخبار الطوال، ص384ـ385. البته در اين گزارش نام «مُحَفِّزبنثعْلبه» بهصورت «مِحْقَن» ثبت شده است. مشابه گزارش يادشده، گزارش ابناعثم و به پيروي از او، خوارزمي است كه نگاشتهاند ابنزياد، هم سرها و هم اسرا را با زَحربنقَيْس نزد يزيد فرستاد (ابناعثم، كتاب الفتوح، ج5، ص126ـ127؛ خوارزمي، مقتل الحسين، ج2، ص55).
[10]. سيدبنطاووس، اَلْمَلْهُوف عَلي قَتْلَي الطُّفُوف، ص208.