قيدهايي كه در تعريف معجزه بهعنوان يك امر خارقالعاده بيان مي شود، فرق آن را با ديگر امور خارقالعاده نشان ميدهد. اين قيود عبارتاند از:
1. وقوع آن با عنايت ويژة خداوند؛
2. همراهي آن با ادعاي نبوت؛
3. هماوردطلبي آورندة آن؛
4. هماهنگي آن با مدعاي آورندهاش.
علاوه بر اين، معجزه كاري نيست كه بتوان آن را ياد گرفت و يا به كسي ياد داد و حتي از طريق رياضتهاي روحي نيز نميتوان به آن دست يافت. معجزه موهبتي الهي است كه خدا آن را به هركس بخواهد مرحمت ميكند. به همين دليل است كه پيامبران در پاسخ به درخواستهاي مردم براي آوردن معجزه ميگفتند: «ما هم مثل شما بشريم و بدون اجازة خداوند نميتوانيم معجزه بياوريم».
و با توجه به اينكه معجزه با عنايت ويژة الهي واقع ميشود، هيچ عامل طبيعي يا ماوراي طبيعي نميتواند بر آن غلبه كند و مانع از وقوع و يا اثرگذاري آن شود؛ زيرا عامل معارض با معجزه، اگر غير از نفوس انبياي الهي باشد، در مقابل قدرت و ارادة الهي محكوم است، و اگر بهفرض، پيامبر ديگري بخواهد مانع از وقوع معجزه شود و يا اثر آن را از بين ببرد، چون چنين چيزي نقض غرض الهي است، هرگز محقق نخواهد شد و چنين ارادهاي در پيامبران و اولياي الهي پديد نميآيد.
الف- فرق معجزه با كرامت
كرامت، يكي از امور خارق العاده است كه شناخت ماهيت آن بهطور دقيق، همانند پي بردن به ماهيت معجزه، براي كساني جز صاحبان آن بسيار مشكل است؛ اما چون در تعريف معجزه آورديم كه بايد همراه با ادعاي نبوت باشد، پس تنها فرق معجزة نبوي با كرامت در اين است كه كرامت، بهرغم داشتن تمام ويژگيهاي معجزه، ازجمله خارقالعاده و به اذن الهي بودن، با ادعاي نبوت همراه نيست. بنابراين همة كارهاي خارقالعادهاي كه پيامبران، امامان عليهم السلام و اولياي خدا به اذن الهي انجام ميدهند، ولي همراه با ادعاي نبوت نيست، كرامت به شمار ميآيد.
«ارهاص» نيز از امور خارق العاده است كه از مادة «رهص» بهمعناي تأسيس است.[1] اصطلاح ارهاص، با عنايت به معناي لغوي آن، به وقايع خارقالعادهاي گفته ميشود كه پيش از بعثت يك پيامبر براي ايجاد زمينة نبوت رخ ميدهد؛[2] مانند حركت ابر بالاي سر حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) براي سايه افكندن بر سر آن حضرت.[3] بنابراين فرق معجزه با ارهاص در اين است كه معجزه بعد از بعثت پيامبر رخ ميدهد، ولي ارهاص پيش از آن و براي ايجاد زمينه براي بعثت واقع ميشود.
ب- فرق معجزه با سحر
گرچه كارهاي عجيبي كه ساحران و مرتاضان ميكنند، به يك معنا غيرعادياند، اما معجزه چند فرق روشن با آنها دارد. اين تفاوتها از اين قيد كه معجزه بايد با عنايت ويژة خداوند باشد استفاده ميشود؛ ازجمله:
1. معجزه، برخلاف كارهاي ساحران و مرتاضان، محدود نيست. پيامبران الهي هر كار خارقالعادهاي را كه براي اثبات نبوتشان ضروري باشد، انجام ميدهند؛ ولي ساحران و مرتاضان توانايي انجام هر كاري را ندارند و فقط بر انجام كارهاي خاصي قادرند؛
2. چنانكه گذشت، معجزه را نميتوان ياد گرفت و ياد داد، ولي ديگر تصرفات غيرعادي، مانند سحر و كارهاي عجيب مرتاضان، آموختني است؛ چنانكه مرتاضان براي رسيدن به اين تواناييها دورههاي ويژهاي ميگذرانند كه هركسي ميتواند در آنها شركت كند؛
3. صاحبان معجزه، برخلاف ساحران و مرتاضان، هيچگاه مغلوب نميشوند. در طبيعت علتها و معلولهاي بسياري وجود دارد كه برخي از آنها، بر برخي ديگر غالب ميشوند؛ عمل مرتاضان نيز چنين است. فرض كنيد مرتاضي براثر رياضتهاي فراوان، قدرتي پيدا كرده كه ميتواند كارهايي برخلاف مجاري عادي طبيعت انجام دهد و مثلاً قطاري را با اشارة چشم از حركت بازدارد. در مقابل، ممكن است يك مرتاض قويتر اين كار او را خنثي كند و با اشارهاي قطار را به حركت اندازد، و يا از ابتدا مانع از اثرگذاري نفس وي شود. به همين ترتيب يك ساحر بسيار ماهر ميتواند سحر يك ساحر ديگر را باطل كند.
بنابراين راه تشخيص معجزه از كارهاي عجيب مرتاضان و ساحران اين است كه اگر كار خارقالعادهاي به دست فردي انجام گرفت كه زندگياش براي مردم روشن است (كه پيامبران معمولاً چنين بودهاند) و مردم ميدانند كه درسي براي اين كار نخوانده و استادي نديده است، ميپذيرند كه با اتكا به قدرت الهي آن معجزه را انجام داده است؛
اما اگر انجامدهندة كار خارقالعاده در ميان مردم ناشناخته باشد و مردم ندانند كه آيا او اين كار را آموزش ديده است يا نه، با معارضه ميتوان او را امتحان كرد؛ اگر مغلوب شد، معلوم ميشود كه كارش معجزه نيست. ساحران فرعون در مقام معارضه با معجزة حضرت موسي عليه السلام برآمدند و وقتي در مقابل او شكست خوردند، پي بردند كه آن حضرت پيامبر خداست. قرآن كريم دراينباره ميفرمايد:
فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ * وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ * قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ [4]؛ «و در آنجا مغلوب و خوار گرديدند؛ و ساحران به سجده درافتادند [و] گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آورديم».[5]
پي نوشت:
1. محمدبنمكرمبنمنظور، لسان العرب، مادة «رهص».
2. ر.ك: سعدالدين مسعودبنعمر تفتازاني، شرح المقاصد، ج5، ص1213.
3. ر.ك: حسنبنيوسف حلي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تعليقة حسن حسنزادة آملي، ص352.
4. اعراف/121-119
5. راه و راهنما شناسي، ص180-176