مركز پاسخگويي به سوالات ديني انوارطاها

احكام شرعي

تفسير

تاريخ

كتابخانه

اعتقادات

مشاوره

ويژه ها

نماز

پاسخگويي آنلاين (ساعت پاسخگوي احكام شرعي 20 الي 21:30 شب10 صبح الي 11:30 ظهر)
0.0 (0)

اگر هر چيزي آفريدگاري دارد خالق خدا كيست؟

/UploadedData/1/Contents/%D9%85%D9%86%D8%B8%D9%88%D9%85%D9%87.jpg

ابتدا بايد ديد اين گفته كه: «هر چيز و هر كسى خالق و علت پديد آورنده ‏اى دارد»، قاعده ‏اى، بدون ملاك است يا با ملاك؟ از سوى ديگر آيا خداوند متعال اين ملاك را دارد تا شامل اين قاعده گردد يا خير؟
1. اين قاعده كه: «هر موجود و معلولى، علت مى ‏خواهد»، با ملاك است، نه بدون ملاك؛ چنان كه حكيمان اسلامى، بابى را در اين خصوص مطرح و آن را به «ملاك احتياج به علت» ناميده ‏اند. تحليل اين مسئله به طور فشرده آن است كه اگر موضوع اصل عليت، «موجود به طور مطلق» باشد، معنايش اين است كه موجود- از آن جهت كه موجود است- نياز به علت دارد و لازمه ‏اش اين است كه هر موجودى، نيازمند به علت باشد؛ ولى چنين مطلبى نه تنها بديهى نيست؛ بلكه دليلى هم ندارد و بالاتر آنكه برهان بر خلاف آن هست؛ زيرا بر اساس براهينى كه وجود خداى متعال را اثبات مى ‏كند، موجود بى ‏نياز از علت هم وجود دارد. بنابراين موضوع اين قاعده - كه هر موجودى نيازمند به علت است- مقيد است، نه مطلق؛ امّا قيد اين موضوع چيست؟
2. حكماى اسلامى، معتقدند: قيد موضوع قضيه مزبور «ممكن» است؛ يعنى، هر موجودى كه ذاتآ امكان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد، نيازمند به علت خواهد بود و حال آنكه خداوند متعال «واجب الوجود» است، نه «ممكن الوجود»؛ يعنى، فرض نبود آن محال است و وجود برايش ضرورت دارد و عدم براى او محال است. آنچه كه نيازمند به علت است، موجودى است كه بود و نبود آن مساوى است و علت مى ‏آيد و يك طرف را برطرف ديگر غالب ساخته، آن چيز را- مثلا- موجود مى‏ كند. چرا كه آن شى‏ء به خودى خود، نه مى ‏تواند موجود شود، نه معدوم. امّا خداوند متعال «واجب الوجود» است و وجود براى او ضرورى و حتمى است. بنابراين، اينكه گفته مى‏ شود: هر چيزى نيازمند به علت است؛ مقصود از «هر چيز»، «ممكن الوجود» است؛ نه هر وجودى تا شامل خداوند متعال- كه واجب الوجود است- نيز شود.[1]
3. علاوه بر آنكه اگر فرض شود خداوند- كه واجب الوجود است- باز علتى دارد كه او را به وجود آورده است، دچار تسلسلى باطل مى ‏شويم؛ زيرا اگر يك سلسله از علل و معلولات خالق و مخلوقات را فرض كنيم- كه در ميان آنها واجب الوجودى بالذات نباشد كه ديگر او علت و خالقى نداشته باشد- آن سلسله به طور مجموع و هيچ‏ يك از آحاد آن، جداگانه وجوب پيدا نخواهد كرد و چون وجوب و ضرورت پيدا نمى ‏كند، وجود نيز نخواهد يافت؛ زيرا هر معلولى آن‏گاه وجوب و سپس- بر حسب مرتبه- وجود پيدا مى ‏كند كه امكان عدم از آن منتفى شده باشد. اگر فرض كنيم وجود آن شي‏ء هزار و يك شرط دارد و اگر با نبودن هر يك از سلسله، مى ‏بينيم وجوب وجود ندارد؛ زيرا بديهى است كه خود آن واحد - به دليل آنكه ممكن بالذات است- نمى‏ تواند ايجاب كننده خود باشد؛ علتش نيز چنين است.
پس تمام سلسله در مرحله امكان است، نه در مرحله وجوب و حال آنكه تا به مرحله وجوب نرسد، وجود نمى ‏يابد. تنها با وجود واجب الوجود بالذات در سلسله است كه تمام امكانات عدم سدّ مى‏ شود. امّا چون نظام هستى، موجود است، پس واجب است و چون واجب است، پس واجب الوجود در رأس اين نظام قرار گرفته و از ذات او است كه وجوب وجود بر همه ممكنات فائض شده است[2].

پي نوشت:

[1] آموزش فلسفه، محمد تقي مصباح يزدي، ج 2، ص 29 و 30.

[2] اصول فلسفه و روش رئاليسم، شهيد مرتضي مطهري، ج 5، صص 74- 76.

كاربر گرامي سوالات خود را از بخش "ارسال سوال ديني " ارسال كنيد.
Parameter:20853!model&76 -LayoutId:76 LayoutNameالگوي داخلي+++++++اعتقادات