ابوالخطاب كيست؟
يکي از کساني که تأثير عميقى در اسماعيليان و افکار آنها داشته است، محمدبن ابى زينب مقلاص اسدى، ملقب به ابوالخطاب است که فرقه غالى خطابيه به وى منسوب است. از وى به عنوان يکى از پايه گذاران اسماعيليه و نيز در شمار مرتبه ابواب در سلسله مراتب مقدس نُصيريه نام برده اند. در بعضى از منابع از وى با کنيه ابو اسماعيل ياد شده است که برخى را بر آن داشته است تا وى را پدر معنوى اسماعيل بن جعفر بدانند. او از قبيله بنى اسد و ساکن کوفه بود. به نقل ثقة الاسلام کلينى در فروع کافى، ابوالخطاب قبل از گرايش به غلو، از ياران مهم امام صادق بوده و سؤالات اصحاب امام صادق(عليه السلام) را از کوفه به مدينه برده و پاسخ دريافتي از امام را براى اصحاب ارسال مى داشته است[1]. علماى رجالى و حديث اماميّه احاديث منقول از ابوالخطاب را به دو قسم قبل از انحراف و بعد از گرايش به غلو تقسيم کرده اند و روايات قبل از غلوِ وى را مى پذيرند[2]. وى حدود سال 130 هجرى به غلو گرايش پيدا کرد و تفکرات غلو آميز را در کوفه پراکند. بنابر نقل سعد بن عبدالله اشعرى قمى، وى و همراهانش که حدود 70 نفر بودند در مسجد کوفه گرد آمده اظهار زهد و تنسک مى کردند و در هنگام نماز مردم را به مسلک خود فرا مى خواندند. چون خبر به عيسى بن موسى، والى کوفه رسيد، عده اى را براى دستگيرى آنان اعزام کرد. ولى خطّابيان تسليم نشده، جنگ ميان آنان درگرفت و ابوالخطاب دستگير شد. او را نزد والى کوفه بردند و در کنار رود فرات او و يارانش را گردن زدند و سرش را براى منصور عباسى فرستادند. بنابر شواهد موجود، مرگ ابوالخطاب بايد حدود سال 138 هجري قمري اتفاق افتاده باشد[3] . از انديشه هاى مهم ابوالخطاب مى توان از حلول روح الهى در انسان، تناسخ و اباحه گرى ياد کرد. در نگاه خطابيّه روح خداوند در امام صادق حلول کرده و ابوالخطاب فرستاده اوست. در نگاه ابوالخطاب در هر زمانى دو رسول در ميان مردم حاضر است و زمين از وجود آن دو خالى نيست، يکى ناطق و ديگرى صامت. در زمان رسولِ گرامى اسلام، محمد(ص) رسول ناطق و على(عليه السلام) رسول صامت بود و در دوران امام صادق، رسول ناطق، امام صادق است و ابوالخطاب رسول صامت.
افکار غلوآميز ابوالخطاب از سوى امام صادق شديداً رد شد و در مواضع گوناگون به لعن و نفرين ابوالخطاب پرداخت و از او با عناوين کافر، مشرک و دشمن خدا ياد شده است. در رواياتى آمده است که ابوالخطاب به امام صادق دروغ مى بست و در کتب اصحاب امام صادق دست برده و احاديثى را به نام امام صادق از خود ساخته و در اين کتابها قرار مى داد و براى همين علت بعضى از اصحاب کتابهاى خود را به امام عرضه مى کردند تا صحت احاديث آنها به رويت امام برسد و شايد از اينجا عرضه کتب و عقايد به امام به عنوان سنّت مطرح شد تا امام، سره را از ناسره جدا کرده و به تنقيح عقايد بپردازد.[4]
منبع:
1. فروع کافى، ج 5، ص 150.
2.مراجعه شود: تسترى، قاموس الرجال، ج 9، ص 594 - 604.
3. المقالات و الفرق، ص 81 - 82؛ کشى، اختيار معرفة الرجال معروف به رجال کشى، ص 292 - 297 و 324.
4. درسنامه تاريخ و عقائد اسماعيليه، مهدي فرمانيان، ص27-29.